سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ROYA AZAD777
دوشنبه 91 خرداد 29 :: 1:37 عصر ::  نویسنده : ROYA AZADKHANI


ضرورت و اهمیت مدیریت آموزش
اکنون ،عصر مدیریت و رهبری است و موفقیت نمادها و سازمان ها تا حد زیادی به کارائی و اثر بخشی مدیریت بستگی دارد . با توجه به ضرورت و اهمیت مدیریت سبب پیدایش گرایش ها و انواع مختلف مدیریت شده است. اگر چه مدیریت های مختلف در اصول یکسان هستند ، ولی از جنبه های فنی و عملی باهم تفاوت های زیادی دارنده . با آنکه همه مدیریت ها به نوبه  و در جای خود مهّم و پرارزش هستند ،اگر مدیریت آموزشی را با انواع دیگر مدیریت مورد مقایسه قرار دهیم متوجه می شویم که هیچ یک از آن ها به اندازه مدیریت آموزشی حائز اهمیت نیست .
ترقی هر جامعه ای در گرو نوع و چگونگی است که در مدارس انجام می گیرد و اثر مدیریت به عنوان رهبر آموزشی در مدارس را نمی توان نادیده گرفت. اگر، به عنوان مثال دبستانی 500 دانش آموز داشته باشند  و مدیر آن ملی یک دوره پنجسال با روش های درست تعلیم و تربیت از ایجاد انگیزه در معلمین  و شاگردان ایجاد روحی? لازم برای ادام? همکاری در امر تعلیم و تربیت ، ایجاد نظم در مدرسه ،رعایت حقوق  و آزادی افراد ، جلب نظر و همکاری اولیاء وهم چنین بکار گیری روش های درست تصمیم گیری ، برنامه ریزی ، تشویق و تنبه ،نظارت و کنترل ، ارزش یابی و پاداش و غیره ف بتواند افراد شایسته ای را تربیت و تحویل جامعه بدهد ؛ شاید بتوانیم با اطمینان پیش بینی کنیم که تقریباً عده زیادی از این افراد در آینده جذب شغل ها و سازمانها ی رویهم  رفته مهم  و مؤثرخواهند داشت ،مقدور نمی باشد .
مدیریت آموزشی نقش  حیاتی و حساس در پیش برد اهداف تعلیم و تربیت دارد . آن گونه که پس از این خواهیم دید ، مدیر باید دارای ویژگی ها ، توانایی ها ، و مهارت های خاصی باشد تا بتواند با کمال  اطمینان ،کودکان ،نوجوانان، جوانان را بدست او سپرد .او باید هم? عوامل لازم و مؤثر در تربیت و اداره آموزشگاه را بشناسد و از همه مهم تر بداند که چگونه باید با آنها و روی آنها  کار کند . دانش آگاهی و مهارت های مدیر باید قبل از پرداختن به مدیریت در حدَی باشد که نیاز به آزمایش و خطا های مکرر نباشد .
در بسیاری از شغل ها ،آزمایش و خطا برای یادگیری و تجربه کردن مسائل همراه با خطا و خطرات و زیان های غیر قابل جبران نبست . آما ،در تعلیم و تربیت و مدیریت آموزشی ،هر آ زمایش و خطا یی همراه با زیان های بزرگی خواهد بود که خیلی ازآنها جبران ناپذیر است . مدیر واجد شرایط مانند مکانیسین و یا طبیبی است که با مشاهده علائم خرابی یا بیماری پی  به علت آن می برد و فوراً برای  تعمیر و یا بهبود آن  دست به عمل می زند . همان طور که یک  طبیب کاردان دچار سردرگمی و دسپاچگی نمی شود و با علم و اطمینان دست به عمل می زند . مدیر آموزشی نیز با آکاهی  واعتماد به نفس ، افراد و سازمان را به سمت اهداف مورد نظر هدایت می کند .

مفاهیم و تعاریف مدیریت آموزشی
از آنجا که مدیریت آموزشی نیز در بر دارنده مفهوم کلی مدیریت در سازمان است قبل از تعریف مدیریت آموزشی ، به تعریف مفهوم کلی مدیریت می پردازیم . مدیریت در مفهوم کلی و عام آن به شکل ها و دیدگاه های متفاوت تعریف شده است ،به گفته یکی از صاحب نظران ،به تعداد نویسندگان مدیریت از مدیریت تعریف ارائه شده است . مع ذلک ،همه اندیشمندان مدیریت در یک نقطه اتفاق نظر دارند وآن این است که مدیریت عامل رسیدن به اهداف سازمان می باشد . استونر می گوید ،«مدیریت فرآیند برنامه ریزی ،سازمان دهی ، هدایت و کنترل کوششه ها اعضای سازمان و استفاده از تمام منابع سازمان برای دست یابی به اهداف معین سازمانی است .»1  بیشترین تاکید این تعریف بر وظایف اصلی مدیریت واستفاده از همه منابع و امکانات برای رسیدن به هدف های سازمانی می باشد.
فلیپو  مدیریت را «هماهنگی همه منابع از طریق فراگردهای  برنامه ریزی و کنترل عملیات سازمانی بطوری که هدف ها را بتوان بطور مؤثر و صرف جویانه حاصل نمود.»2  تعریف می کند . در این تعریف مدیریت جریانی مجموعه ای است که مهم ترین کار او هماهنگی برنامه ریزی و کنترل است . اساسی ترین نکته در تعریف فوق اصطلات مؤثر وصرفه جویانه است. مؤثر بودن کار مدیریت یعنی دست یافتن به هدف ها و آنچه سازمان می بایست به آن برسد .مفهوم صرفه جویانه به معنی استفاده مناسب ،بجا واقتصادی از امکانات و منابع موجود در سازمان است مدیریت باید در ظرف زمان ومکان و رعایت عمرو انرژی مصرف شده  از منابع استفاده بهینه کند.
دکتر علی علاقه بند ،مدیریت را «بوجود آوردن و حفظ کردن محیطی که در آن افراد بتوانند در جهت بر آوردن هدف معینی بطور مؤثر و کار آمد فعالیّت کنند،»3 تعریف می کند. در بیشتر تعاریف مدیریت ،به انسان وکارکردن با انسانها اشاره شده است . یک تعریف مدیریت را هنر انجام دادن کارها به وسیله دیگران. از آنجا که مدرسه یک نظام صد در صد انسانی است که عامل انسان هیچ سازمانی مثل یک کارخانه ویاحتی یک بینارستان به اندازه مدرسه قوی نمی باشد،مدیریت را با تکیه بر بعد انسانی آن از یک سو ، و باتوجه به هدف الهی آن از سوی دیگر چنین تعریف می کنیم .
مدیریت یعنی : کارکردن با مردم ،میان مردم ،برای مردم و به خاطر خدا همراهی و هماهنگی داشتن     عضویت داشتن              خادم بودن هدف الهی داشتن. منظور از تعریف فوق این است که هیچ نهاد اجتماعی بدون در نظر گرفتن مردم یا انسان ها ونیازها ی آنها وبدون آنکه نظام متعلق به آنها باشد ،تاَسیس نمی شود ،پس سیستم با نهادی که برای خدمت به انسان نباشد وجودش مورد سوال خواهد بود، لذا مدیر باید با افرادی که در داخل یا خارج مدرسه هستند همراه وهمگام باشد.مدیر میان مردم زندگی می کند و در جمع افراد سازمان عضویت دارد. منظور از عضویت این که او اعضای گروه اجتماعی است و سایر افراد ،او را یکی از اعضا ء وجزئی از خودشان به حساب می آورند . اگر نگاهی به زندگی پیامبر اکرم بیفکنیم ،می بینم که آن حضرت قبل و بعد از بعثت در میان مردم بوده و همه جا عضو مؤثر گروه محسوب  می شدند. با همه بزرگی و عظمت حضرت می فرمودند :ما انا الا کوا حد منکم من کسی جز یکی از شما نیستم برای مردم به مفهوم در خدمت مردم و خادم آن ها بودن است.
اما تعریف فوق و همه مفاهیم آن زمانی ارزش دارد که بگوییم همه کارهای مدیر برای رضای خداوند متعال انجام می گیرد . در مدیریت اسلامی هدف الهی است . همه کارها به خاطر خدا ورسیدن به او باید جنب? الهی داشته باشد .مشروعیت همه کارها ، راهها ، روش ها ومسائل و هدف ها منوط به الهی بودن آنهاست. در ارتباط با تعاریفی که از مفهوم مدیریت داریم ، تعریف مدیریت آموزشی در بستر سازمان آموزشی ،کار مشکلی نخواهد بود.
فرهنگ لغات بین المللی تعلیم وتربیت مدیریت آموزشی را «بکاربردن تکنیک ها و روش های اداره سازمان های تربیتی با در نظر گرفتن هدف هاو سیاسیت های کلِِّی تعلیم و تربیت »5 تعریف می کند .
وایلز مدیریت و رهبری آموزشی را مترادف با تسهیل کنندگی می داند او می گوید «رهبری آموزشی عبادت از یاری و مدد به بهبود کار آموزشی است و هر عملی که بتواند معلم را بک قدم پیش تر ببرد رهبری آموزشی خوانده می شود.»
بنا آنچه تاکنون گفته شد به عقیده ما :مدیریت آموزشی فرآیند ی است اجتماعی که با بکار گیری مهارت های علنی ،فنی وهنری کلیه نیروهای انسانی ومادی را سازماندهی وهماهنگی نموده وبا فراهم آوردن زمینه های انگیزش و رشد ؛با تا همین نیازهای منطقی فردی و گروهی معلمان ودانش آموزان و کار کنان  بطور صرفه جویانه به هدف های تعلیم و تربیت برسد . در تعریف فوق ،فرآیند دارای سه ویژگی است:
1-حالت کلی و تمامیت دارد منظور از این بیان انیست که مدیریت دارای اجزا وعناصر زیاد و فراوانی است که در یک مجموعه کلی را می سازد و کسی
5- دفتر همگاری حوزه و دانشگاه جزوه مدیریت آموزشی ص 15
نمی تواند یکی و یا تعدادی از وظایف را بطور جداگانه در حالت انتزاعی مدیریت بداند.
2- مستمر و مداوم است تا زمانی که نظام تعلیم و تربیت و سیستم مدرسه وجود دارد ، وظایف مدیریت نیز ادامه می یابد . کار مدیریت یکبار برای همیشه نیست . مدیر همیشه در حال برنامه ریزی ،تصمیم گیری،کنترل و انجام وظایف دیگر است .
3- پویاست مدیریت امری پویا و زنده است . زنده بودن مدیریت به این معنی است که مدیریت وضعی ثابت و ایستا ندارد ،بلکه متغیر و فعال است که نسبت به زمان و مکان حالت یکسان و ثابتی ندارد پویاینی این که سازمان،افراد و در نتیجه مسائل سازمان و مدیریت از حالتی تا حالتی دیگر و از موقعیتی تا موقعیتی دیگر تعییر می یابد و قضاوت و تصمیم گیری دربار? آن ها نیز شکل دیگری به خود می گیرد.




موضوع مطلب :
دوشنبه 91 خرداد 29 :: 1:29 عصر ::  نویسنده : ROYA AZADKHANI

سازمان‌های یادگیرنده

به دلیل ماهیت عصری که در آن به سر می‌بریم تفاوت بسیاری میان سازمان‌های امروزی و گذشته وجود دارد و در این ارتباط «چارلز هندی» از صاحب‌نظران رشته مدیریت می‌گوید: «مدیران امروز با سازمان‌هایی سر و کار دارند که شباهتی به سازمان‌های گذشته ندارند.»
یکی از ویژگی‌های اساسی سازمان‌های جدید، شکل‌گیری آنها بر مبنای یادگیری است. بنابراین مدیران و کارکنان، همواره در حال یادگیری بوده و مهارت‌های جدید کسب می‌کنند چرا که قدرت هر سازمان متناسب با میزان آموزش دائمی مدیران و کارکنان آن است. هدف این مقاله ایجاد آشنایی با ویژگی‌های سازمان‌های یادگیرنده است.

1- مقدمه

سازمان‌های یادگیرنده پدیده‌ای هستند که با شروع دهه 90 میلادی مطرح شدند. علت پدیدار شدن چنین سازمان‌هایی، شرایط، نظریه‌ها و تغییر و تحول در محیط‌های سازمانی قبل از دهه مذکور بوده است به گونه‌ای که تمام سازمان‌ها تلاش گسترده‌ای را برای بقای خود آغاز کرده بودند و برای آنکه بتوانند خود را در محیط پرتلاطم اطراف خود حفظ کنند، می‌بایست از قالب‌های غیرپویا خارج و به سمت سازمان یادگیرنده متحول شوند. یعنی در ساختار و اساس خود تغییرات عمیقی ایجاد کنند.
   سازمان‌ها قبلاً در محیطی پایدار به سر می‌بردند و وقایع آینده تقریباً قابل پیش‌بینی بودند، به طوری که مدیران می‌توانستند در شرایط مطمئن برنامه‌ریزی کنند. اما امروز محیط به شدت در حال تغییر است و تغییرات تکنولوژیک، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی به سرعت سازمان را تحت تأثیر قرار می‌دهند.
2- شرط لازم در شکل‌گیری سازمان‌های یادگیرنده

در این حالت، مدیران نیاز دارند که برای حفظ بقا، سازمان‌ها را با این دگرگونی‌ها هماهنگ سازند و برای دستیابی به این امر، باید به یادگیری به عنوان پدیده‌ای ارزشمند بنگرند و بدینوسیله همواره خود را آماده پذیرش تغییرات کنند و کارکنان سازمان را نیز با دگرگونی‌ها همراه سازند. وقتی مدیران باور داشتند که تغییرات در سازمان ضروری است، می‌توانند مدیریت تغییر را در سازمان خود بر عهده گیرند. در مدیریت تغییر لازم است:

    * حالت مطلوب سازمانی برای مدیران شناخته شده باشد.
    * وضعیت موجود سازمان توصیف گردد.
    * شکاف وضع موجود و وضع مطلوب برای مدیران مشخص باشد.

3- ویژگی‌های سازمان‌های یادگیرنده

در سازمان‌های یادگیرنده، تمامی اجزا به هم ربط و پیوندی عمیق دارند، به طوری که «پیتر دراکر» این گونه سازمان‌ها را به ارکستری تشبیه می‌کند که هر کس ساز خود را می‌زند، اما نکته مهم این است که تمامی نوازندگان عمیقاً تابع و مرتبط با رهبر ارکستر هستند و نتیجه کار، یک آهنگ موزون است.
   طبیعت سازمان‌های یادگیرنده امروزی نیز چنین است که با پرسنل گسترده و با فرهنگ‌های متفاوت، همچنان در حال رشد و فعالیت هستند، نظیر شرکت‌های آی بی ام یا مایکروسافت. از ویژگی‌های دیگر سازمان‌های یادگیرنده، روانی جریان اطلاعات در این سازمان‌هاست. این روانی، باعث افزایش دانش و رشد مدیریت نیروی انسانی در سازمان می‌شود. با رشد دانش پرسنل، میزان هوش سازمان‌ها افزون و بهره‌وری آنان ارتقاء می‌یابد.
   از سوی دیگر در این سازمان‌ها، کارکنان به علت آموزش‌های مکرر و تفویض اختیاری که به آنها می‌شود، با ایجاد تیم‌های متعدد و انجام بحث‌های گروهی به ارتقای اطلاعات و توانمندی خود می‌پردازد. چنین روندی باعث می‌شود فرهنگ بسیار قوی در سازمان حاکم و آرمان یا دیدگاه مشترکی میان نیروی انسانی و سازمان فراهم آید.
   چنین آرمان یا دیدگاه مشترک در یک سازمان ایجاد نمی‌شود مگر در سایه یک رهبر قوی سازمانی. در این حالت، استراتژی کلی سازمان به صورت مشترکی خواهد بود. این استراتژی از پایین به بالا تنظیم می‌شود،‌ اطلاعات به صورت باز جریان دارد و تمامی بخش‌ها با اطلاعات و توانمندی بالایی که به دست آورده‌اند در تعامل منطقی با یکدیگر قرار می‌گیرند.
4- قواعد کلی در سازمان‌های یادگیرنده

به طور کلی در سازمان‌های یادگیرنده پنج قاعده یا فرمان وجود دارد که جریان تفکر سیستمی از قواعد مهم در این سازمان‌هاست. این پنج قاعده عبارتند از: الگوهای ذهنی، آرمان مشترک، یادگیری تیمی، قابلیت فردی و در نهایت تفکر سیستمی.
   برای ایجاد تفکر سیستمی در سازمان اولین گام، جریان جزئی‌نگری و توجه به اجزاء است.
   دوم، ریشه‌یابی مرزهای سیستم است (مرزبندی میان تمام بخش‌ها). در تفکر سیستمی، ریشه‌ها به خوبی بررسی شده و به کمک الگوهای پویا، تمامی علت‌ها و معلول‌ها مورد مطالعه قرار می‌گیرد.
   یکی از زیرمجموعه‌های تفکر سیستمی، مرزبندی میان بخش‌های یک سیستم است که هویت سیستم در این مرزبندی مشخص شده و ارتباط میان سیستم و محیط در آن صورت می‌گیرد. تمامی داده‌ها و ستاده‌ها از مرز سیستم عبور می‌کنند و ریشه‌ مشکلات معمولاً درون مرز سیستم جای دارند.
   زیرمجموعه دیگر، کل‌گرایی است. سیستم، کلی است متشکل از مجموعه دو یا تعداد بیشتری از اجزاء که رفتار هر جزء بر رفتار کل اثر می‌گذارد و وجودش بستگی به تعامل اجزاء با یکدیگر دارد.
   آنچه که در بحث ریشه‌یابی به عنوان زیرمجموعه مهم تفکر سیستمی سازمان مطرح است، شناسایی ریشه مشکلات براساس تعامل اجزای سیستم با یکدیگر است.
   این شناسایی ممکن است براساس پویایی سیستم، اجتناب از تمرکز به وقایع و یافتن اهرم مناسب برای رفع مشکلات باشد.
   رفتار بسیار مشهود و قابل توجه در سازمان‌های یادگیرنده این است که آنها با توجه به الگوهای ذهنی تکامل یافته، همواره برای کل مسائل و مشکلات خود به سه عامل تأمل، پرسش و تدافع توجه خاص دارند. این در حالی است که سازمان‌های ما بیشتر به تدافع می‌‌پردازند تا تأمل و پرسش. بهره‌وری محور اصلی سازمان‌های یادگیرنده می‌باشد.
   برای اینکه شرکت‌ها زنده بمانند و در دنیای رقابت حضوری فعال داشته باشند، باید مرتب در بالا بردن اطلاعات، دانش و توانایی خودشان کوشش کنند و بر آموزش کارکنان ارزش قائل شوند. امروزه یادگیری از تمام دوره‌های گذشته، اهمیت بیشتری پیدا کرده است. امروز باید فکر کردن و ایده دادن کل سازمان را شامل شود. این دیگر صحیح نیست که در بالای سازمان فکر کنند و ایده دهند و در سطوح پائین عمل کنند. بلکه فکر کردن و عمل کردن مربوط به کلیه کارکنان در سطوح مختلف سازمان است.
   رهبران سازمان‌های یادگیرنده، مسئولیت ایجاد امکانات و شرایط یادگیری را در سازمان دارند، کارکنان باید به طور مستمر در یادگیری و بالا بردن دانش خود دخالت داشته باشند.
   مدیریت‌های سنتی، دیگر جوابگوی سازمان‌ها با توجه به تحولات شرایط محیطی نیستند، بلکه سازمان‌ها باید روی نوآوری و خلاقیت تأکید داشته باشند.
   نکته مهم در سازمان‌های یادگیری، نوع و نقش رهبری است. رهبران این سازمان‌ها تفکر سیستمی دارند، کمتر روی موضوعات روزمره تأکید دارند و بیشتر روی روندها و عواملی که موجب تغییرات و تحولات می‌شوند، تأکید می‌کنند.
   در بلند مدت، عملکرد عالی بستگی به آموختن عالی دارد. رهبران سازمان‌های یادگیرنده، مسئول بهبود مستمر بوده و شرایط را برای بالا بردن توانائی‌های کارکنان فراهم می‌سازند.
   رهبران سازمان‌های یادگیرنده، ضمن این که از نظراتشان با استدلال حمایت می‌کنند، از کارکنان سازمان نیز می‌‌خواهند آنها هم در ارائه نظرات مشارکت نمایند و آنها را تشویق می‌کنند که اگر ایده، نظر و یا اطلاعات متمایزی داشته باشند، ارائه نمایند و کوشش می‌کنند نظرات دیگران را بفهمند، به جای اینکه فقط روی نظرات خودشان تأکید داشته باشند.
   سازمان‌های یادگیرنده کارکنانشان را تشویق می‌کنند که مهارت‌های فردی، گروهی و کیفیت کار خود را بهبود دهند. آنها از تجربیات خودشان و دیگران که ممکن است مفید یا منفی باشد، استفاده می‌کنند. افراد با مهارت‌ها و ارزش‌های کارشان مورد تحسین واقع می‌شوند و تمام عقاید و پیشنهادها قابل توجه و احترام است.
   در دنیای گسترده اطلاعات امروز، دانش جدید یک کالای باارزش محسوب می‌شود.
   پیتر دراکر از صاحب‌نظران بنام رشته مدیریت گفته است: «جوهر مدیریت این است که دانش کاربردی کار مؤثر ایجاد نماید.»
   کاربرد دانش، توانایی بکارگیری آن است. به عبارت دیگر مهارت‌ها، معلومات و رفتار برای انجام کار و اثبات تبحر به کار گرفته می‌شوند و توانایی در به کارگیری آموخته‌ها موجب افزایش تبحر می‌شود لذا دانش جدید به تبحر سازمانی به عنوان بخشی از سازمان‌های یادگیرنده نیاز دارد که روی مهارت‌ها و توانائی‌ها، نه فقط روی دانش و اطلاعات متمرکز می‌شوند، دارای بینش محدودی هستند.
5- راهکارهایی جهت تقویت سازمان‌های یادگیرنده

    * توجه و اهمیت به بهبود سیستم فعالیت‌ها.
    * بهینه‌سازی منابع نیروی انسانی و ارتقای کیفی افراد.
    * توجه به دانش کاری افراد به عنوان نقطه شروع بهبود بهره‌وری و ارتقای کیفی تولید و خدمات.
    * آموزش سیستمی کارکنان.
    * سرمایه‌گذاری و تخصیص بودجه قابل توجه به تربیت و پرورش مغزهای متفکر و مبتکر.
    * ایجاد فرصت‌های آموزشی به منظور تقویت و نمو استعدادها و خلاقیت‌ها.
    * ایجاد فرصت‌های آموزشی گسترده به منظور فراهم آوردن موجبات رشد و پرورش کارکنان.
    * استفاده از آموزش نه تنها به معنای یادگیری جدید بلکه برای تأثیر آن بر بهبود روند کار کارکنان.
    * حمایت از آموزش واحدهای مختلف سازمان.
    * انتقال و اجرای سریع یادگیری سایر شرکتها به داخل سازمان.
    * حمایت و یادگیری ایده‌های خوب و کارهای موفق سایر بنگاه‌ها.
    * توجه بیشتر به بعد انسانی مدیریت.
    * تقویت انگیزه کارکنان.
    * پرورش و ترویج فرهنگ چشم‌انداز و سرنوشت مشترک.
    * احترام به کارکنان.
    * پرورش و ترویج تفکر استراتژیک مشارکتی و تعاملی کارکنان.
    * توجه بیشتر به خلاقیت و نوآوری همه جانبه نیروی کار.
    * گرایش بیشتر به شایسته سالاری.
    * تقویت ارزش‌های خانوادگی نیروی کار.
    * کوچک‌سازی/ مناسب‌سازی نیروی کار (به ویژه به دلایل ناامنی اقتصادی و رقابت جهانی).
    * انسانی شدن محیط‌های کاری.
    * تشویق معنوی و مادی کارکنان.
    * مکانیزه شدن مشاغل.
    * توجه به مقررات و ملاحظات جدید زیست محیطی/ استفاده بهینه‌تر از محیط زیست.
    * استفاده از آموزش به عنوان یکی از زیرساخت‌های عمده و مهم بهره‌وری فردی و سازمانی.
    * استفاده از آموزش برای افزایش توان کارکنان موجود و ارتقای آنان و کاهش تأمین نیروی انسانی از منابع خارجی که نوعی ناکامی مدیریت تلقی می‌شود.
    * قرار دادن آموزش و پرورش نیروی انسانی در صدر اولویت‌های سازمانی.
    * استفاده از آموزش به عنوان عامل اصلی تأمین قابلیت‌ها و صلاحیت‌های علمی و تخصصی و توانایی‌ها مهارت‌های فنی و حرفه‌ای کارکنان.
    * توجه به تحولات علمی، تکنولوژیکی (پیچیده‌تر شدن تکنولوژی).
    * توسعه اتوماسیون.
    * تأکید بر تحولات و پیشرفت‌های ارگونومی.
    * داشتن ساعات شناور کاری/ حذف محدودیت‌های زمانی کار.
    * مجازی شدن محیط‌های کاری، عدم وابستگی کار با مکان.
    * رشد توانایی‌ها و قابلیت‌های کارکنان.
    * توجه و اهمیت به نظام مدیریت مشارکتی.
    * تخصصی‌تر شدن کارها.
    * توجه به موضوعات جدید مدیریتی.
    * حذف مقررات دست و پاگیر.
    * افزایش مدیریت غیرمتمرکز.
    * تفویض اختیار و بروز خلاقیت.
    * توسعه نظام‌های مدیریتی نوین.
    * افزایش رقابت و کاهش هزینه تولید.
    * تنوع محصولات.
    * تحول ساختارهای سازمانی.
    * تقویت و افزایش قابلیت‌های سازمان.

 



موضوع مطلب :
دوشنبه 91 خرداد 29 :: 1:17 عصر ::  نویسنده : ROYA AZADKHANI
 

 

  جهان مدرن : موفقیت مدیر بر اساس پیشرفت مجموعه تحت مدیریتش سنجیده میشود.
جهان سوم: موفقیت مدیر سنجیده نمیشود، خود مدیر بودن نشانه موفقیت است.

 جهان مدرن : مدیران بعضی وقتها استعفا میدهند.
جهان سوم: عشق به خدمت مانع از استعفا میشود.

جهان مدرن : افراد از مشاغل پایین شروع میکنند و به تدریج ممکن است مدیر شوند.
جهان سوم: افراد مدیر مادرزادی هستند و اولین شغلشان در بیست سالگی مدیریت است.

جهان مدرن: برای یک پست مدیریت، دنبال مدیر میگردند.
جهان سوم: برای یک فرد، دنبال پست مدیریت میگردند و در صورت لزوم این پست ساخته میشود.

جهان مدرن: یک کارمند ساده ممکن است سه سال بعد مدیر شود.
جهان سوم: یک کارمند ساده، سه سال بعد همان کارمند ساده است، در حالیکه مدیرش سه بار عوض شده.

جهان مدرن : اگر بخواهند از دانش و تجربه کسی حداکثر استفاده را بکنند، او را مشاور مدیریت میکنند.
جهان سوم: اگر بخواهند از کسی هیچ استفاده ای نکنند، او را مشاور مدیریت میکنند.

جهان مدرن: اگر کسی از کار برکنار شود، عذرخواهی میکند و حتی ممکن است محاکمه شود.
جهان سوم: اگر کسی از کار برکنار شود، طی مراسم باشکوهی از او تقدیر میشود و پست مدیریت جدید میگیرد.

جهان مدرن: مدیران بصورت مستقل استخدام و برکنار میشوند، ولی بصورت گروهی و هماهنگ کار میکنند.
جهان سوم: مدیران بصورت مستقل و غیرهماهنگ کار میکنند، ولی بصورت گروهی استخدام و برکنار میشوند.

جهان مدرن: برای استخدام مدیر، در روزنامه آگهی میدهند و با برخی مصاحبه میکنند.
جهان سوم: برای استخدام مدیر، به فرد مورد نظر تلفن میکنند.

جهان مدرن: زمان پایان کار یک مدیر و شروع کار مدیر بعدی از قبل مشخص است.
جهان سوم: مدیران در همان روز حکم مدیریت یا برکناریشان را میگیرند.

جهان مدرن: همه میدانند درآمد قانونی یک مدیر زیاد است.
جهان سوم: مدیران انسانهای ساده زیستی هستند که درآمدشان به کسی ربطی ندارد.

جهان مدرن: شما مدیرتان را با اسم کوچک صدا میزنید.
جهان سوم: شما مدیرتان را صدا نمیزنید، چون اصلاً به شما وقت ملاقات نمیدهد.

جهان مدرن: برای مدیریت، سابقه کار مفید و لیاقت لازم است.
جهان سوم: برای مدیریت، مورد اعتماد بودن کفایت میکند.




موضوع مطلب :
دوشنبه 91 خرداد 29 :: 1:9 عصر ::  نویسنده : ROYA AZADKHANI

1- مقدمه

راه‌های مختلفی برای بیان درک ما از زمان وجود دارد. برای قرنها مردم از حرکت ماه، ساعت آفتابی، اذان،‌ زنگ کلیسا برای تنظیم برنامه‌ زمانی روزانه خود استفاده کردند تا اینکه در قرن دوازدهم راهبان کاتولیک ساعت‌هایی را برای تنظیم فعالیت‌های خود ساختند.

در طول تاریخ تمدن‌ها به زمان و ابعاد آن توجه داشته‌اند و این توجه در این دوران نیز وجود دارد و عباراتی مانند «وقت طلاست» گویای این توجه است. جوامع امروزی جوامعی هستند که در آنها تعداد ساعات کافی در طول روز وجود ندارد. فناوری‌های نو محیطی فراهم آورده‌اند که تقریباً در مدت زمان کم می‌توان به خیلی از اطلاعات دسترسی پیدا کرد و خیلی کارها را سریعتر و آسانتر انجام داد اما تمایل به سریعتر انجام دادن کارها و بیشتر کار انجام دادن روز ‌به ‌روز بیشتر می‌شود.

این رویکرد که همواره با بشر همراه بوده ‌است این احساس را برای او به وجود آورده ‌است که از زمان عقب می‌ماند و نمی‌تواند از آن به صورت مؤثر بهره گیرد. تاریخ به ما می‌گوید که مدیریت ضعیف زمان یک مسئله قدیمی است، مسئله‌ای است که فناوری آن را به وجود نیاورده ‌است و آن را نمی‌تواند حل کند. در شرایطی که ابزار بیشتری برای مدیریت زمان در اختیار داریم و فرایند‌های اداری، کمتر درپیچ و تاب تشریفات اداری و کاغذ بازی گم می‌شوند، مدیریت ضعیف زمان را کمتر می‌توان مخفی کرد. مدیریت زمان موضوعی است که همه ما، چه در زندگی شخصی و چه در زندگی حرفه‌ای، نیاز داریم با آن روبرو شویم تا در زندگی موفق شویم.

در ادامه در مورد وجوه مختلف مدیریت زمان صحبت می‌کنیم. ابتدا نگاهی به اصول عمومی مدیریت زمان خواهیم داشت. توجه به این اصول کمک می‌کند که درک بهتری از مفهوم مدیریت زمان داشته باشیم و پیشنهادهایی ارائه می‌کند که می‌توانید آنها را در حوزه‌های مدیریت زمان در زندگی خود به کار برید. پس از ارائه رهنمودهای عمومی، به حوزه‌های مدیریت زمان به صورت دقیق‌تر خواهیم پرداخت. ابتدا راجع به مدیریت زمان در زندگی شخصی می‌پردازیم و سپس مدیریت زمان را در حوزه کسب و کار مدنظر قرار می‌دهیم.

2- اصول عمومی مدیریت زمان

مدیریت زمان مجموعه‌ای از مهارتهاست که شما را در استفاده مؤثر از زمان کمک می‌کنند. رهنمودهای عمومی وجود دارند که می‌توانند برای مدیریت زمان در حوزه‌های متفاوت مانند خانه، مدرسه و کار استفاده شوند. در این بخش، برخی از این رهنمودها را شرح می‌دهیم. ابتدا دلایل استفاده نکردن مردم از مدیریت زمان و مزایای حاصل از مدیریت زمان را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

احتمالاً روشن‌ترین دلیل عدم استفاده از مدیریت زمان این است که مردم نمی‌دانند مدیریت زمان چیست. دلیل دوم سستی و تنبلی است؛ بعضی از مردم فاقد هدف و انگیزش لازم برای برنامه‌ریزی مؤثر هستند. گروه سومی که از مدیریت زمان استفاده نمی‌کنند آنهایی هستند که دوست دارند تحت فشار و تنگی وقت (دقیقه نود) و شرایط بحران کار کنند.

ممکن است در شرایطی استفاده نکردن از مدیریت زمان توجیه‌پذیر باشد اما مزایای استفاده موفق از مدیریت زمان هر گونه دلیل یا توجیه را رد می کند. مدیریت زمان کمک می‌کند که تعیین کنید کدام یک از کارهایی که انجام می‌دهید مهمترین هستند. این عمل به شما این امکان را می‌دهد به برخی فعالیتها اولویت زیادی دهید و برخی از فعالیت‌ها را حذف کنید. هم‌چنین مدیریت زمان به شما کمک می‌کند که از طریق حذف مزاحمت‌ها و فعالیت‌های غیرضروری، مدت زمانی که واقعاً کار می‌کنید را افزایش دهید. یکی از وجوه رضایت بخش مدیریت زمان کاهش استرس در زندگی است. کاهش سطح استرس موجب بهبود سلامت روحی و جسمی می‌شود.




موضوع مطلب :
دوشنبه 91 خرداد 29 :: 1:0 عصر ::  نویسنده : ROYA AZADKHANI

چکیده

رهبری تحول گرا به عنوان یکی از پارادایم های رهبری در روان شناسی سازمانی است که مورد تحقیق گسترده ای قرار گرفته است. رهبری تحول گرا، (Transformational Leadership) رضایت زیر دستان(پیروان) و اعتماد آنان به رهبری و به علاوه تعهد عاطفی آنان را افزایش می دهد. رهبرانی که رفتارهای تحول گرا از خود نشان می دهند مجموعه ای از نتایج مثبت در سازمان ایجاد می کنند. زمانی که پیروان، به رهبرشان، اعتماد و اطمینان داشته، همگام با رسالت سازمان باشند، قادر خواهند بود به سطوح استثنایی عملکرد برسند. هدف این مقاله بررسی ارتباط میان هوش عاطفی (هیجانی) و رهبری تحول گرا است. همچنین ضمن اشاره به مفاهیم رهبری تحول گرا و تعامل گرا و مقایسه آنها، رابطه بین هوش عاطفی و رهبری تحول گرا، مورد بررسی قرار می گیرد. این تحقیق از نوع توصیفی است و در آن برای جمع آوری اطلاعات مربوط به ادبیات موضوع، از روش کتابخانه ای استفاده شده است. این مقاله نشان می دهد که هوش عاطفی پیش نیازی برای رهبری موفق است.

مقدمه

رهبران برای موفقیت، نیاز به توانایی رفتاری برای انتخاب نقش درست و مناسب برای موقعیت دارند. برای انجام این مورد، رهبران نیاز به انعطاف پذیری شناختی و رفتاری دارند. یک رهبر، نیازمند توانایی شناخت نیازها و اهداف افراد و توانایی تطبیق دیدگاه فردی خود مطابق با فعالیتهای گروه است.

اهمیت رهبری برای حفظ و توسعه فرهنگ سازمانی توسط نویسندگانی موفق مورد تاکید قرار گرفته است. رهبری تاثیر ضمنی و آشکاری بر فرهنگ از راه زبان، ساختار، ارزشها و رفتار دارد و در سطح گروهی و فردی عمل می کند. آیزن باچتال پیشنهاد می کند که روابط رهبری برای تغییر ارزشها، باورها و نگرشهای پیروان، مهم و حیاتی است. به ویژه اینکه تحقیق آنها بر اهمیت رهبری تحول گرا در محیط های تغییر شدید به دلیل تاثیرات روان‌شناختی بلند مدت، بر رفتار و نگرشهای پیروان که موجب ایجاد فرهنگی می شود که تغییر را می پذیرد، تاکید دارد. (Duckett & Macfarlane,2003)

در طول بیست سال گذشته، توجه و علاقه زیادی به بررسی پارادایمهای جدید رهبری نشان داده شده است. بسیاری از تعریفهای اولیه رهبری به نظر می رسد که روی فرایندهای عقلایی و شناختی تأکید می کنند. به علاوه الگوهای پیشین رهبری به دلیل اینکه از تشریح دامنه کامل سبکها و رفتارهای رهبری موجود ناتوان بوده‌اند، مورد انتقاد قرار گرفته اند. در پاسخ به چنین انتقادهایی، مفاهیم رهبری تحول‌گرا و تبادل‌گرا (Transactional) پدیدار شد. همان گونه که سازمانها با تحول و توسعه اقدامات سنتی مدیریت روبه‌رو می شوند، تعیین عملکرد بالا و ویژگیهای تحول‌گرایانه رهبران مهم و حیاتی خواهد شد. (Leban,2004)

رهبری تحول گرا و تبادل گرا

اصطلاحات تحول، تحول گرا و تبادل گرا، مباحث اصلی مطالعات رهبری و استفاده شده برای تمایز بین رهبری و مدیریت است. تئوری رهبری تحول گرا نخست توسط برنز (1978) به منظور تمایز بین آن دسته از رهبران که روابط قوی و انگیزشی با زیردستان و پیروان برقرار می‌کنند و آن دسته از آنها که به طور گسترده ای متمرکز بر مبادله یا تعامل برای ایجاد نتایج اند به وجود آمد.

او مشخص کرد که یک رهبر تحول‌گرا، به دنبال انگیزه های بالقوه در پیروان و ارضای نیازهای بالاتر آنان است. رهبران تحول گرا، رابطه انگیزشی متقابلی را برقرار می کنند که پیروان را به رهبران تبدیل می کند. بنابراین رهبری تحول گرا، تعاملی و دوسویه (Mutual) است. (Duckett & Macfarlane,2003)

باس و آوولیو رهبری تحول گرا را رهبری‌ای تعریف کرده اند که زمانی اتفاق می افتد که رهبر علاقه ای را میان همکاران و پیروان خود برمی انگیزد، تا کارشان را از یک دیدگاه جدید نگاه کنند. رهبر تحول گرا از رسالت یا بینش سازمان آگاهی ایجاد می کند و همکاران و پیروان را برای سطوح بالاتر توانایی و پتانسیل، توسعه می دهد. علاوه بر این، رهبر تحول گرا همکاران و پیروان را تحریک می کند که فراسوی منافع خودشان به منافعی توجه کنند که به گروه بهره برساند.

در مقابل، رهبری تبادل گرا، شامل مبادله منابع سازمانی و پاداشها اقدام و عملکرد است. برنز پیشنهاد می کند که رهبری تبادل گرا محدود به سلطه است، زیرا منابع کمیاب هستند و قدرت، پراکنده است. بنابراین اختیار عمل رهبر محدود است. رهبران تبادل گرا، یک مبادله اقتصادی و هزینه-منفعت را با پیروان دنبال می کنند. در این مورد، نیازهای مادی و روانی به جای عملکرد کاری مورد انتظار، ارضا می شود.

در مقایسه با رهبری تحول گرا، رهبری تبادل گرا هنگامی اتفاق می افتد که رهبر، پیرو را با توجه به عملکرد، پاداش داده، یا تنبیه می کند. رهبران تبادل گرا را به عنوان رهبرانی توصیف می کنند که بر استانداردهای کاری، تکلیف ها و هدفهای وظیفه گرا، تمرکز و تأکید دارند. به علاوه، رهبران تبادل گرا گرایش دارند که روی تکمیل وظیفه و پیروی (اطاعت) کارکنان تمرکز کنند و این رهبران برای تأثیر بر عملکرد کارکنان کاملا بر پاداشها و تنبیه های سازمانی تمرکز دارند. (Mandell & Pherwani,2003) (جدول 1)

به دلیل اینکه در این مقاله به بررسی رابطه بین هوش عاطفی و رهبری تحول گرا پرداخته خواهد شد، بنابراین در اینجا به شیوه‌های رهبری تحول گرا، پرداخته می شود.

الف- ملاحظات فردی

ملاحظات فردی مرتبط با رفتارهای رهبری تحول گرا، در رابطه به رفتار با افراد، به عنوان مشارکت کنندگان مهم به محیط کار است. رهبرانی که از این شیوه رهبری استفاده می کنند، ملاحظاتی برای نیازهای کارکنانشان نشان می دهند و آماده‌اند تا توسعه رفتار محیط کار مناسب را تشویق و مربیگری کنند.

ب- انگیزش الهامی

افزایش هشیاری کارکنان درباره رسالت و بینش سازمان و تشویق دیگران در شناخت و تعهد به آنها، جنبه اصلی شیوه انگیزش الهامی رهبری تحول گرا است. انگیزش الهامی، به اصل وجودِ (ماهیت) سازمانی می پردازد، تا به شخصیت رهبر. رهبرانی که از انگیزش الهامی به عنوان رفتار رهبری استفاده می کنند، ایده ها و بینش خود را به کارکنانشان با شیوه های واضحی منتقل کرده، کارکنان را تشویق می کنند تا فراتر از استانداردها توسعه یابند و بنابراین خود آنها و سازمان رشد و توسعه یابد.

ج- تحریک عقلانی

رهبرانی که از نظر عقلانی کارکنان را تحریک می کنند خلاقیت و پذیرش چالشها را به عنوان بخشی از کارشان تشویق می‌کنند. آنها شیوه های رفتار با مسائل و مشکلات، را در یک رفتار عقلایی به کار می برند. آنها در تمام مشکلات در یک شیوه آرام و محاسبه شده با کارکنانشان کار می کنند و از تکنیک های حل مسأله برای رسیدن به تصمیمهایی استفاده می کنند که اتفاق نظر متقابل بین رهبران و کارکنان را منعکس می سازد.

د- تأثیر آرمانی

تأثیر آرمانی، رفتاری است که پیروان را به استفاده از رهبرانشان به عنوان الگو تشویق می کند. اصطلاح دیگری که برای تشریح این شکل رهبری استفاده شده، کاریزما است. در مرکز و هسته تأثیر ایده‌آل، ایجاد ارزش هایی قرار دارد که الهام‌آور و معنادار هستند و حس هدفمندی را در افراد ایجاد می کنند.

رهبرانی که در تأثیر آرمانی بالا هستند، همچنین حس قوی ثبات کنترل عاطفی دارند. آنها باور دارند که تغییر و متحول کردن پیروانشان از راه ارتباطات، الگو دهی نقش و تشویق، استراتژیهای مناسب برای رسیدن به مأموریت و هدفهای سازمان است.

به طور خلاصه، شاخصهای اصلی تأثیر ایده‌آل، عبارتند از: الگودهی، ایجاد و تشریح ارزشها، مهم و معنی‌دار بودن، حس هدفمندی، اعتماد و اطمینان به پیروان، عزت نفس، حس کنترل عاطفی و

خود سازمانی(خود تعیینی). (Sarros & Santora,2001)

باس فرضیه ای را مطرح می کند که رهبران تحول گرا به احتمال بیشتری، به عنوان رهبرانی موثرتر و ارضاکننده تر نگریسته می شوند و این را با استفاده از پرسشنامه رهبری چند عاملی در سراسر بخش خصوصی و عمومی آزمون کرد. نتایج او نشان می دهد که رهبران تحول گرا نسبت به رهبران تعامل گرا، روابط بهتری با سرپرستان و پیروان خود برقرار کرده، کمک بیشتری به سازمان می کنند. به علاوه اینکه او پی برد کارکنان تمایل بیشتری برای اعمال تلاش بیشتر و افزایش استانداردها برای رهبران تحول گرا دارند. تمرکز بر ملاحظات فردی به این معنی است که رهبری تحول گرا منجر به اتخاذ ریسک بیشتر و سطوح بالای فعالیت کارآفرینانه می شود. هنگامی که یک شرکت با بازار آشفته روبه‌رو است، نیاز دارد که رهبری تحول گرا در همه سطوح شرکت، گسترش یابد. (Duckett & Macfarlane,2003)

باس مطرح می کند که رهبران تحول‌گرا، نسبت به رهبران تعامل گرا، به سطوح بالاتری از موفقیت در محیط کار دسترسی پیدا می کنند. او اشاره می کند که رهبران تحول گرا، در مقایسه با رهبران تعامل‌گرا، بیشتر ارتقا پیدا می کنند و نتایج مالی بهتری را به وجود می‌آورند. او همچنین مشاهده کرد که کارکنان، رهبران تحول گرا را نسبت به رهبران تعامل گرا، راضی کننده‌تر و مؤثرتر، رتبه بندی کرده‌اند. (Mandell & Pherwani,2003)

هوش عاطفی

هال و لرد اشاره می کنند که هم دلیل نظری، و هم تجربی قوی‌ای وجود دارد که فرض کنیم تعهد عاطفی رهبر به یک هدف، ادراکها و قضاوتهای زیردست را رنگ می دهد. در این زمینه، مدلهای غالبِ شکل دهی احساس، نشان می دهند که دریافت کنندگان به طور خودکار اطلاعاتی را با توجه به عاطفه مرتبط با هدف ارائه شده ذخیره می کنند. (Brown & Keeping, 2005)

گاردنر الگویی را متشکل از هشت نوع هوش ارائه کرده است که شامل: هوش مکانی، موسیقیایی، درون فردی، میان فردی، جسمانی_ حرکتی، هوش طبیعی، زبانی و هوش منطقی-ریاضی است.

استرنبرگ سه نوع توانایی ذهنی را مشخص می کند: هوش تحلیلی، هوش خلاق، و هوش عملی.

هوش عاطفی از این شناخت و واقعیت ایجاد شده است که هوش، نه فقط شامل توانایی مجرد(انتزاعی) و عینی بلکه شامل توانایی اجتماعی نیز می باشد.

هوش اجتماعی به شکل زیر تعریف می شود:

توانایی شناخت حالتهای درونی ، انگیزه ها و رفتارهای خود و دیگران و کنش با آنها به گونه بهینه، بر اساس آن اطلاعات.

هوش میان فردی به عنوان توانایی شناخت افراد دیگر، چگونگی انگیزش آنها و چگونگی کار کردن با آنها که به گونه مشارکتی تعریف می شود.

هوش درون فردی عبارتست از توانایی برای شکل دادن شناخت درست خود و قادر بودن به استفاده از آن، برای فعالیت موثر.

هوش عاطفی از مفاهیم هوش میان فردی و هوش درون فردی که نشئت گرفته است.

در سال 1990، سالووی و مایر از اصطلاح هوش عاطفی به عنوان زیر مجموعه ای از هوش اجتماعی استفاده کرد که عبارت است از:

توانایی نظارت بر احساسات و عواطف خود و دیگران برای تمایز بین آنها و استفاده از این اطلاعات برای هدایت تفکر و عمل فرد.

مفهوم هوش عاطفی متشکل از تمایل، برای موارد زیر است:

ارزیابی و بیان احساسات و عواطف در خود و دیگران؛ نظم دهی احساسات و عواطف در خود و دیگران و استفاده از عواطف و احساسات در شیوه های تطبیقی.

گلمن، مفهوم هوش عاطفی را به دو بعد گسترده تبدیل کرد که شایستگی فردی نامیده شد. شایستگی فردی، متشکل از : خود آگاهی، خودتنظیمی، و انگیزش است. شایستگی اجتماعی مرتبط با تعامل فرد با دیگران است و متشکل از : همدلی و مهارتهای اجتماعی(مثل ارتباطات، رهبری و همکاری) است.




موضوع مطلب :
پنج شنبه 91 خرداد 18 :: 11:28 عصر ::  نویسنده : ROYA AZADKHANI

 

 

رشته مدیریت آموزشی یکی از حوزه‌های مطالعاتی دانش مدیریت است . علم مدیریت آموزشی ؛ مجموعه‌ای منسجم از دانش حاصل از کاربرد روش علمی به منظور توصیف خصوصیات و تبیین عناصر سازمانی و روابط فی مابین آنها در سازمانهای آموزشی است. در این تعریف ، عناصر سازمانی ؛ متشکل از چهار سیستم بنیادی می‌باشند : الف-سیستم رفتاری (فرد ، گروه ، سازمان غیر رسمی و ...) ب- سیستم ساختاری (ساختار سازمانی ، اهداف رسمی ، مقررات ، سازمان رسمی و ...) ج- سیستم تکنولوژیک (فرایندها و روشهای تولید ستاندها ، تجهیزات و ...) د- سیستم محیطی (مشتریان و ارباب رجوع ، رقبا ، جامعه ، دولت ، تامین کنندگان منابع و ...). علم مدیریت آموزشی ، کارکردهای مدیریت در سازمانهای آموزشی را بر تئوری و دانش علمی، مبتنی می‌سازد.کارکردهای مدیریت آموشی؛ شامل برنامه ریزی ، سازماندهی ، رهبری و کنترل در سازمانهای آموزشی است . هدف مدیریت آموزشی؛ بهبود اثربخشی ، بهره وری و کیفیت در سازمانهای آموزشی است . منظور از سازمان آموزشی؛ سازمانی است که به ارائه خدمات آموزشی می‌پردازد. سازمانهای آموزشی به دو دسته کلی تقسیم می‌شوند: الف - سازمانهای آموزشی صفی:این سازمانها بطور مستقیم به ارائه خدمات آموزشی می‌پردازند ، مثل: مراکز آموزش ضمن خدمت کارکنان شرکت‌ها و موسسات دولتی و خصوصی ، مراکز سوادآموزی ، مراکز آموزش و ترویج کشاورزی ،دبیرستانها ، آموزشگاه‌ها ، موسسات آموزش عالی و سایر مراکز آموزشی . ب- سازمانهای آموزشی ستادی: این سازمانها با پشتیبانی از سازمانهای آموزشی صفی ، امکان ارائه خدمات آموزشی را میسر می‌سازند و بر آنها نظارت دارند، مثل: ادارات آموزش و پرورش ، وزارتخانه آموزش و پرورش ، وزارت علوم ، تحقیقات و فناوری، مراکز ستادی آموزش کارکنان ، ادارات سواد آموزی و آموزش بزرگسالان، سازمان مرکزی دانشگاه.

آموزش را می توان به سه حیطه کلی آموزش همگانی ، آموزش کارکنان وآموزش عالی تقسم بندی نمود، بر این اساس ، مهمترین زمینه‌های مطالعاتی دانش مدیریت آموزشی سه بخش عمده را دربر می‌گیرد:

  • مدیریت آموزش عمومی
  • مدیریت آموزش سازمانی
  • مدیریت آموزش عالی(1).

 




موضوع مطلب :
جمعه 91 خرداد 12 :: 4:10 عصر ::  نویسنده : ROYA AZADKHANI

مدیر عبارت از کسی است که دارای ابواب جمعی وفهرست زیر مجموعه بوده و علاوه بر خود مسئول کاردیگران نیزمی باشد.بنابراین مدیر تنها به وزیر وزارتخانه یا مدیرعامل یک سازمان گسترده ورئیس یک اداره اتلاق نمی شودبلکه مسئول یک شرکت یا اداره کوچک، سرپرست یک کارگاه ومسئول یک بخش ویا یک قسمت وگروه نیز خود مدیر بشمار می رودووظیفه مدیریت را بردوش  می کشد.   مدیریت چیست؟از مدیریت تعریفهای گوناگونی ارائه شده از جمله:   1-   هنر همانگ ساختن یک مجموعه و هدایت آن بسوی مقصد مطلوب را مدیریت گویند.   2- هنر اداره کردن وبه کارگیری مجموعه امکانات و استعدادهای مادی و معنوی در یک سازمان را بر اساس آگاهیهای مناسب برای رسیدن به اهداف تعیین شده سازمانی مدیریت گویند.   3- هنر سامان بخشی،سازماندهی؛هماهنگ و همسو سازی،رهبری و کنترل فعالیتهای دستجمعی برای نیل به هدفهای مطلوب و مورد نظر با حداکثر کارایی وبازدهی را مدیریت می گویند.   4- فن سازماندهی، سامان بخشی،بسیج وکنترل نیروهای انسانی وبه کارگیری آنها در راستای اهداف از پیش تعیین شده سازمانی را مدیریت گویند.   مدیریت را برخی هنر و برخی علم می دانند در حالی که مدیریت آمیزه ای از علم و هنر و تجربه است.از ویژگیهای مدیریت به کارگیری همه امکانات و استفاده از همه استعدادها وقابلیت های موجود و جلوگیری ازهرز و هدر رفتن نیروها،توامندیها وامکانات وسرعت عمل بخشیدن به اقدامات و عملکردها می باشد.   علم عبارت از یکسری حقایق و دانشهایی است که تحت نظم و قاعده بوده و قابل اثبات هستند. آشنایی به قوانین حاکم میان پدیده ها را علم نامند. میزان موفقیت یا عدم موفقیت هر دستگاهی بستگی تام وتمام به نحوه مدیریت آن دستگاه دارد.   مدیریت همانند رانندگی است،همانگونه که راننده پشت فرمان می نشیند تا از شهری به شهر دیگررود درمدت چند ساعتی که رانندگی می کندهمواره ودر هر زمان با شرایط و اوضاع واحوال متغیر مواجه می باشد شرایط لحظه به لحظه دگرگون می شود یک مدیر نیز ازاول وقت اداری تا پایان آن با شرایط متغیر روبروست هر لحظه تصمیمی مقتضی خود را می طلبد.بنابراین گرچه رانندگی دارای یکسری قواعد وقوانین ثابت است اماچگونگی وزمان استفاده ویا بکارگیری آنها متغیرومتفاوت می باشدمدیریت نیز چنین است آگاهی از قوانین ثابت راعلم مدیریت و نحوه وزمان وطرز استفاده از آنها را تجربه وهنر مدیریت می آموزد.مدیر هر لحظه باید تصمیمی مقتضی در شرایط مغیروتحت فشاروتأثیر عوامل متضاد بگیرد.   در زندگی روزمره و مدیریت ناگهان انسان ناخواسته در موقعیت مطلوبی قرارمی گیردوگاه نیز آدمی خود با عملکردش بطور مستقیم و غیر مستقیم وضعیت نامطلوبی برای خود بوجود می آوردمدیر و مدبر زیرک کسی است که در برابر رخدادهای غیر مترقبه غافلگیر نشودودر کانون مشکلات دست روی دست نگذاردوزانوی غم بغل نگیرد.       احمد احمدی جود     اداره کل زندانهای استان همدان    



موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 خرداد 10 :: 9:39 عصر ::  نویسنده : ROYA AZADKHANI



طول دوره تحصیل

طول دوره کارشناسی مدیریت و برنامه ریزی آموزشی 5 سال (حداقل 4 و تا 6 ) و نظام آموزشی آن مطابق آئین نامه مصوب شورای عالی برنامه ریزی است کلیه دروس درس 8 ترم برنامه ریزی شده است و طول هر ترم 17 هفته معادل نیسمال تحصیلی است زمان تدریس هر واحد درسی از نوع نظری 17 ساعت و هر واحد عملی 24 ساعت و هر واحد کارورزی 51 ساعت است.

تعداد واحدها

تعداد کل واحدهای درسی دوره کارشناسی مدیریت و برنامه ریزی 135 واحد است این دروس از لحاظ محتوی به دروس عمومی، دروس اختصاصی دروس اصلی و دروس اختیاری تقسیم میشوند.
1-دروس عمومی 20 واحد
2-دروس اصلی:دروس پایه علوم تربیتی 60 واحد
3-دروس تخصصی:دروس کاربردی 45 واحد
4-دروس اختیاری 10 واحد
جمع 135




موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 خرداد 10 :: 9:30 عصر ::  نویسنده : ROYA AZADKHANI

موقعیت شغلی در ایران
:

امروزه آموزش با همه جنبه‌های زندگی ما ارتباط تنگاتنگ دارد و هر اندازه که جامعه ما پیچیده‌تر شود، آموزش و پرورش نقش
 
مهم‌تری در حل مسائل آتی و رشد انسان‌ها پیدا می‌کند. به همین دلیل موقعیت‌های شغلی بسیاری برای فارغ‌التحصیلان

این گرایش وجود دارد.تا جایی که بسیاری از کارشناسان مدیریت و برنامه‌ریزی آموزشی آینده شغلی این گرایش را در کشور
 
ما، بسیار امیدبخش و ایده‌آل می ‌دانند و معتقدند که فارغ‌التحصیلان مدیریت و برنامه‌ریزی آموزشی باید آینده خود را در فردا
 
ببینند. چون کشور ما، یکی از کشورهای در حال رشد و توسعه است و بدون بهره‌گیری از شاخه‌های مختلف آموزشی،

نمی‌تواند توسعه همه جانبه داشته باشد.در حال حاضر فارغ‌التحصیلان این گرایش در درجه اول جذب آموزش و پرورش می

‌شوند. تعدادی نیز در سازمان‌های دولتی از جمله سازمان‌های مدیریت وبرنامه‌ریزی و برنامه‌وبودجه فعالیت می‌کنند. گفتنی
 
است که فارغ‌التحصیلان مدیریت و برنامه‌ریزی آموزشی مجوز تأسیس آموزشکده‌های درسی را دارند و در صورت داشتن
 
سرمایه لازم،‌ می‌توانند در این زمینه فعالیت کنند
.

 
 
 
 



موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 خرداد 10 :: 9:23 عصر ::  نویسنده : ROYA AZADKHANI

معرفی رشته مدیریت اموزشی:

یریت از ارکان سازمان و جامعه است و نیاز به مدیریت و رهبری در همه زمینه های فعالیتهای اجتماعی محسوس و حیاتی است. مدیریت آموزشی از بین سایر انواع مدیریت از جایگاه ویژه و حساسی برخوردار است. اگر آموزش و پرورش هر جامعه در راس همه مسائل جامعه باشد، مدیریت آموزشی نیز با همان منطق جایگاه مهم در توسعه جامعه دارد. امروزه مدیریت و رهبری سازمانها و نهادها تا حد زیادی به کارایی و اثر بخشی مدیریت بستگی دارد. بنابراین اگر مدیران آموزشی جامعه از مهارت و دانش کافی برخوردار باشند، بدون تردید نظام آموزشی اثربخشی خواهیم داشت. مدیر و رهبر آموزشی، علاوه بر دانایی و توانایی در زمینه های فنی و انسانی کار خود، باید بتواند وظایف آموزش و پرورش، رهبری و مدیریت آن را در یک زمینه کلی اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی ملاحظه کند. به عبارت دیگر، علاوه بر مهارتهای فنی و انسانی، دارای مهارت ادراکی باشد. مهارت ادراکی به توانایی درک و تشخیص پیچیدگیهای کار سازمان آموزشی، اشاره می کند. دستیابی به چنین مهارتی مستلزم آموزش، تجربه کار و تفکر است.
پیامد پاسخگویی به تقاضای روز افزون آموزش و پرورش، گسترش نظام آموزشی به صورت سازمانی عظیم و گسترده است که با تعداد کثیری دانش آموز سر و کار دارد وظایف متعدد و متنوعـــی را انجام می دهد، کارکنان فراوان با دانش و مهارتهـــای گوناگون را به خدمت می گیرد، منابع مادی و مالی عظیمی را مصرف میکند و روی هم رفته اثرات و نتایج دامنه داری به بار می آورد. گردش کار و فعالیتهای چنین تشکلیلاتی بدون تردید، به برنامه ریزی آگاهانه و سازماندهی هوشمندانه نیازمند است و نتیجه بخشی خدمات حساس و خطیر آن مستلزم رهبری و مدیریت اثر بخش است. فراگرد آموزش و پرورش با انسان سر و کار دارد و چون انسان موجودی پیچیده است از این رو نظام آموزشی و کاروزان آن به ایفای دشوارترین و پر مسئولیت ترین وظایف اجتماعی اشتغال دارند. در هر نظام آموزشی سنجیده و عقلانی که دارای هدفهای روشن و برنامه ی مشخصی است، ایفای وظایف و  فعالیتهای آموزشی و رهبری آنها باید به افراد شایسته و صاحب صلاحیت سپرده شود. بنا براین منظور از مدیران آموزشی، کسانی اند که در تصمیم گیریهای آموزشی و پرورشی نقش دارند و رفتار و عمل آنان جریان آموزش و پرورش را مستقیماً تحت تأثیر قرار می دهد. از این رو، به ویژه روسای آموزش و پرورش، معاونان و کارشناسان آموزشی، مدیران مدارس، راهنمایان آموزشی، مربیان پرورشی و معلمان را در زمره مدیران آموزشی تلقی می کنیم.







موضوع مطلب :
1   2   >