ROYA AZAD777
جمعه 91 آبان 5 :: 1:25 صبح :: نویسنده : ROYA AZADKHANI بنام او که خالق یاس ونرگس استیا رب المهدی بحق المهدی اشف صدر المهدی بظهور الحجتای روح دعا سلام مهدی 1170 بهار وخزان گذشت ونیامدی0سالهاست نگاهم پشت پنجره ای که متعلق به فرداست قاب گردیده وگرد وغبار هجران برآن سایه افکنده0 عمری است که برای آمدنت بی قرارم0 یابن الزهرا،ببین از فراقت سخت بارانیم0 ببین ثانیه ها چگونه از هجر تو بغض کرده وبه هق هق افتاده اند0 آقا جان!حیف نیست ماه شب چهادره پشت ابرهای تیره وپاره پاره پنهان بماند،حیف نیست دیده را شوق وصا ل باشد ولی فروغ دیده نباشد0 بیا وقرار دل بیقرارم شو0 بیا وصداقت آینه را به زلال آبی نگاهت پیوند بزن0 بیا تا سر به دامانت بگذارم وعقده های چندین ساله ام را باز کنم0 تو که معنای سبز لحظه هایی بیا تو که ترنم الطاف حق تعالی بیا0 بیا که از هجرت چون اسپندی بر آتشم0 یوسف فاطمه!کی طنین دلنواز انا بقیه ا000 تو از کعبه مقصود جانها را معطر می نماید0 کی کعبه به خود می بالد وزمین بر قامت دلربایت طواف عشق می گزارد وجان در سعی وصفای نگاه تو محرم می شود ومناسک حج وقربان را بجای می آورد0 برای آمدنت تمام دلهای عشاق دنیا را به ضریح چشمهای قشنگ وعباس گونه ات گره زده ایم ودر مراسم اعتکاف شبهای فراق برای گرفتن حاجتمان دست به دعا برداشته ایم0 آقا جان برای آن لحظه که سبز پوش با پرچم یالثارات الحسین در انتهای افق غباری بپا می شود وتو با ذوالفقار حیدر وسوار بر اسب سفید قصه ها می آیی لحظه ها را بدست باد می سپارم0 بگذار صادقانه بگویم که کهانسالترین آرزوی دلم آرزوی وصال توست!آرزویی که برای بدست آوردنش تمام کلافهای عمرم را به بازار معشوق فروشان برده ام وخودم را در جرگه خریداران یوسف زهرا(س) قرار داده ام0 نازنینم!تو زیبا ترین دلیل برای شبهای قدر وشب زنده داریهای منی تو ضیاعین ودلیل امن یجیب منی 0 آقا جان! می خواهم برایت قصه بگویم 0 قصه سیب وگندم ومردی که سالهاست در میان مردم چشمم ایستاده،قصه خوشه خوشه انتظار وچشمانی که درو میکنند،قصه باران وسطرهایی که دلواپس پونه هاست،قصه اسب وخیال آمدن تو در باران،قصه هایی که مشق هر شب من است0 کاش می شد واژه ها را شست وانتظارراتفسیر کرد ولی افسوس000 میدانی مرز انتظار کجاست!؟آنجا که قطره اشک منتظری سدی از دلواپسی ساخته وقطره قطره انتظار را ذخیره می کند،آنجا که وجودش چون جرعه ای آب از تشنه ای رفع عطش می کند آنگاه که می فرماید اگر شیعیان ما مرا به اندازه قطره ای آب بخواهند هر لحظه ظهور من نزدیکتر می شد0 حس می کنم نزدیکی آنقدر نزدیک که با آمدن یک نسیم تو را احساس کرد وبویید0 خوب می دانم که آخر دل سنگ وطلسم نحس قصه را می شکنی وآنگاه زمان وصل وجان نثاری می رسد0 پس بیا از پس کوچه های انتظار ،بیا که شعرهایم بی قافیه مانده اند،بیا که با آمدنت گم میشود در تبسم تو بغض چندین ساله ام،بیا که غزلهایم مضمون ندارند ومثنوی عشق نا تمام است0 محبوبم!هر روز که میگذردبیشتر از قبل دلم برایت تنگ می شود0 عشق تو سراسر وجودم را فرا گرفته و اگر دلم را بشکافی بر لوح آن نام تو هگ گردیده وکنون ای بهار عشق!می ترسم از خزان عمرترسم از ندیدن است بگو که تا خزان من آیا فرصت بهار دیدن است؟ یابن الزهرا!"لیت شعری أین استقرت بک النوی"0 کاش میدانستم که کجا وکی دلها به ظهور تو آرام خواهند گرفت0 بنفسی أنت! به جانم سوگند که تا طلوع صبح صادق به انتظارت خواهم ماند ولحظه ها را با تمام سنگینی به دوش می کشم وسکوت ثانیه ها را به ازای فریاد زمان تحمل می کنم فقط برای رسیدن به لحظه با شکوه وصا لت0 آقا جان! دروادی انتظار زمان را بنگر که چگونه از هجر تو همچون شمع ذره ذره آب می گردد0 کی می آیی که قطره ها به دریا بپیوندند؟خیبر گشای فاطمه(س) کی می آیی؟ کی می آیی که کران تا بیکران دلم را برایت چراغانی کنم وچشمانم را فرش قدومت نمایم؟بیا که بهار بی صبرانه مشتاق آمدن توست وقلبم جویبار اشکهایی که هرروز وشب برای فراق تو ریخته می شوند0 یاس سفیدم!بیا که با ظهورت آیه"والنهار اذا تجلی" تأویل گردد0 بیا که چشمه سار وجودم سخت خشکیده وفریاد العطش برآورده،بیا تا از نرگس چشمانت عطری برای سجاده ام بگیرم0بیا ومرا زائر شهر قاصدکها کن،بیا000 دلم برای ورود هر عشقی غیر از عشق تو بن بست است ودیده ام جز برای فراق تو نمی بارد0 بیا که هجر توآیه"ان عذابی لشدید" را تفسیر می نماید0 آقا جان!بحق کوچه وچادر خاکی بیا،بیا که سید علی ماتنهاست وچاهی ندارد که غصه هایش را بااو در میان بگذارد0 بیا ورأس سبز شاپرکهایی باش که در جستجوی قبر یاس سرگردان کوچه های هاشمیند0 ای پیدا ترین پنهان من! تا تو بیایی مروارید چشمانم رابرای سلامتیت صدقه می دهم وبرای آمدنت روزه سکوت می گیرم وبا جام وصال تو افطار می نمایم0 نذر کرده ام که بیایی تا جان شیرین را فرش قدمها یت نمایم0 پس بیا که نذر خود را ادا کنم0 ای آفتاب عمر! تا تو بیایی انتظار را قاب میکنم وبر لوح دلم می کوبم0 فریاد را حبس می کنم وبه سکوت اجازه حضور می دهم0 در نبود تو جام تلخ فراق را سر می کشم وسر به دوش هجران می نهم وبرای آمدنت دعا می کنم0 به امید آنروز هزار وصد وهفتادمین شمع را روشن می کنیم ومنتظرت می مانیم0 به خدای کعبه می سپارمت وسبد سبد نرگس ویاس چشم براهی میکنم0 کاش می شد که خدا اجازه ظهورت می داد کاش می شد که در این دیار غربت ومیان موج غمها به سکوت سرد وسنگین رخصت خاتمه می داد کاش می شد جمعه ما شاهد ابروی زیبای تو می شد دیده نا قابل ما فرش کیسوی تو می شد کاش می شد انتظار منتظر بپایان رسد وهوا میزبان یاسها و نسترنها خاک پای مهدی زهرا شود کاش می شد تو هم از انتظار خسته شوی و برای فرج دعا کنی کاش می شد . . .موضوع مطلب : جمعه 91 آبان 5 :: 1:12 صبح :: نویسنده : ROYA AZADKHANI ریشه مهدویت و بیداری اسلامی مشترک است
حجتالاسلام محمد حسن زمانی، معاون امور بین الملل حوزههای علمیه، در نشست خبری با حضور خبرنگاران در مؤسسه آینده روشن مهدویت به ارتباط بیداری اسلامی و دکترین مهدویت اشاره کرد و ابراز داشت: پیوند عمیقی بین این دو موضوع وجود دارد و ریشه مهدویت و بیداری اسلامی مشترک است.
معاون امور بین الملل حوزههای علمیه، با بیان اینکه پیامبر اکرم(ص) بزرگترین بیدارگر جامعه اسلامی بودند، نقش ائمه اطهار(ع) را در این راستا مهم ارزیابی کرد و ابراز داشت: بعد از نبی مکرم این رسالت را ائمه(ع) بر دوش کشیدند و به غفلت زدایی از جامعه پرداختند. حجتالاسلام زمانی، همچنین اضافه کرد: ائمه اطهار(ع) با کار فرهنگی و مبارزه با عوامل خاموشی ملتها در صدد بیداری امتها برآمدند و این راه به دست آخرین بیدارگر بشر حضرت مهدی(عج) ادامه پیدا خواهد کرد. وی با اشاره به این مطلب که علمای فراوانی از گذشته تا به حال پرچم بیداری اسلامی و مبارزه با طاغوت را برافراشتهاند، خاطرنشان کرد: امام خمینی(ره) بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران دم از انقلاب جهانی اسلام زد و بیداری که امروز در کشورهای منطقه به وجود آمده نشأت گرفته از تفکر ایشان است. حجتالاسلام زمانی، مهدویت را یک نظریه بنیادین و تحقق بخش توحید در عالم دانست و عنوان کرد: در پهنه زمین نه تنها شیعیان بلکه دیگر مذاهب اسلامی نیز اعتقاد به منجی دارند و از سوی علمای اهل سنت بیش از بیست کتاب مستقل در باب مهدویت تألیف شده است. معاون امور بین الملل حوزههای علمیه، با بیان اینکه از برخورد متحجرانه با مسئله انتظار باید پرهیز شود، تصریح کرد: با ایجاد طرحی برای گفتمان دینی و مذاکره بین مذاهب بسیاری از برداشتهای اشتباه از بین میرود و زمینهای برای اتحاد در این زمینه حاصل خواهد شد. www598.ir. موضوع مطلب : جمعه 91 آبان 5 :: 12:43 صبح :: نویسنده : ROYA AZADKHANI
غدیر یعنی آخرین پیامِ آخرین پیامبر صلی الله علیه و آله؛ غدیر یعنی روایت فاطمه اطهر علیهمالسلام؛ غدیر یعنی خروش خاموش محسن علیهالسلام در پشت در.. و فدا شدن به دست بیوفایان؛ غدیر یعنی ریسمان بر گردن امیرالمؤمنین علیهالسلام؛ غدیر یعنی صبر امام مجتبی علیهالسلام؛ غدیر یعنی لبهای تشنهی کنار فرات؛ غدیر یعنی آفتاب بر نیزه؛ غدیر یعنی نالهی سوزان زینالعابدین علیهالسلام؛ غدیر یعنی شکوفایی علم به دست امام باقر علیهالسلام؛ غدیر یعنی مذهب جعفری.. و کرسی درس آسمانی امام جعفر صادق علیهالسلام؛ غدیر یعنی موسی بن جعفر علیهالسلام و زندان بغداد؛ غدیر یعنی جلال خداوندی در امام هشتم علیهالسلام؛ غدیر یعنی امامت در هفت سالگی جواد الائمة علیهالسلام؛ غدیر یعنی جامعهی کبیرهی امام هادی علیهالسلام؛ غدیر یعنی خانهنشینی امام عسکری علیهالسلام؛ و غدیر یعنی عدالت؛ یعنی صلح؛ یعنی دین فراگیری اسلام؛ یعنی سرنگونی ظلم؛ یعنی انتظار؛ یعنی فرج؛ و غدیر یعنی مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
پیامبر اکرم ص در چنین روزی، حضرت علی (ع) را از میان جمعیت صدا کرد و او را بالای منبر برد و دست حضرتش را گرفت، همان دستی که ارزش یک ضربه شمشیرش از عبادت جن و انس بالاتر بود، سپس او را به مردم معرفی کرد. همه مردم حضرت علی (ع) را بالای منبر و در کنار پیامبر دیدند، دستش در دست مبارک رسول خدا (ص) بود و او را شناختند و دریافتند که هدف از توقف در این بیابان، موضعی است که مربوط به علی می شود. همه با گوش جان آماده بودند که پیامبر (ص) را درباره علی (ع) بشنوند. پیامبر فرمود: من اولی بکم انفسکم؛ سزاوارترین مردم که بر مومنان از خود آنها کیست؟ پیامبر (ص) این سوال را سه تکرار کرد و در هر مرتبه از آنها می پرسید: سخنم را شنیدید؟ مردم جواب می دادند: آری، خدا و رسول خود بهتر می دانند. سپس فرمود: خداوند مولای من است و من مولای مومنان و بر آنان از خودشان سزاوارترم: من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله و احب من احبه؛ هر کس من مولا و رهبر اویم، پس علی مولا و پیشوای اوست، خدایا دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را و یاری کن یاور او را و خوار کن دشمنان او را آنگاه فرمود: حاضران، این موضوع را به غایبان برسانند. در این هنگام مژده ای از طرف خدای سبحان رسید که: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛ امروز خداوند دین خود را کامل و نعمت را بر بندگان تمام کرد و به اسلام (کامل) راضی شد. پیامبر (ص) فرمود: الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة و رضی الرب برسالتی و الولایه لعلی من بعدی؛ خدا بزرگ است، خدا بزرگ است که دین خود را کامل و نعمت خود را به پایان رسانید و از رسالت من و ولایت علی بعد از من خوشنود شد. پیامبر (ص) از منبر پایین آمد. جبرییل نازل شد و عرض کرد: خداوند به شما سلام می رساند و می فرماید: خدا به پاس ابلاغ این پیام به تو پاداش خیر می دهد، همانا رسالت را به انجام رساندی و برای امت خیر خواهی کردی و مومنان را شاد نمودی و کافران و دشمنان اسلام را ذلیل کردی آن روز بزرگ، که عید خدا بود، بر شیطان بسیار تلخ آمد. امام صادق (ع) از قول پدرش نقل کرده که شیطان در چهار مورد فریاد درد آلود کشید: روزی که لعنت شد، روزی که به زمین فرود آمد، روز بعثت پیامبر (ص) و روز غدیر خم غدیر هنگامه ای بود که جبهه حق، مستحکم و پشت حق پرستان استوار شد. با ولایت و امامت حضرت علی (ع) موضع شیاطین بقدری تضعیف شد که آنان پیش شیطان بزرگ رفته، خاک بر سر خود ریختند. ابلیس بزرگ گفت: چرا چنین می کنید؟ گفتند: امروز این مرد پیمانی از مردم گرفت که تا روز قیامت گسسته نمی شود. manba: hosin abasi.blogfa.com موضوع مطلب : جمعه 91 آبان 5 :: 12:37 صبح :: نویسنده : ROYA AZADKHANI مهدویت در غدیر خم
چکیده : بر اساس آموزه های خطبه غدیر پیامبر (ص) به صراحت نور الهی را علاوه بر خود در امیر المومنین و امامان (ع) از نسل ایشان تا مهدی موعود (عج) جاری می دانند و با توجه به اهمیت مباحث مهدویت با افتخار از آن یاد می فرمایند که به شرح زیر می باشد . الف: بشارت به آمدن او ، ب: خاتمیت او در امامت ، ج: مقام و منزلت او : در این باره دو جهت ذکر شده است : فضایل و مناقب او: او انتخاب شده خداوند و هدایت یافته و کمک شده است. نور از جانب خداوند در او قرار داده شده و نوری نیست مگر با او، و حقی نیست جز با او . مقام و شأن اجتماعی او: او ولی خدا در زمین و حکم کنندة خدا در میان خلق است ، - کارها به او سپرده شده و او امین خداوند بر سِر و آشکار الهی است .او یاری کنندة دین خدا است و هر صاحب فضلی را به قدر فضلش و هر صاحب جهلی را به قدر جهلش نشان میدهد . د: علم او که او وارث هر علمی است و علمش به همه چیز احاطه دارد . علم او به دریای عمیق علم الهی اتصال دارد . هـ : قیام او که کلمة "القائم المهدی" دو بار در این خطبه به کار رفته است ، کسی بر او غالب یا علیه او کمک نمی شود و او هم? قلعههای محکم را فتح میکند. او بر هم? ادیان و بر هم? گروههای شرک غالب میشود و آنان را هدایت میکند و یا (متعصبان را) نابود می کند. خداوند همة آبادیها و شهرهای جهان را تحت تصرف حضرت مهدی (عج) در میآورد . و: انتقام او: او حق خداوند و هر حق را که به اهل بیت علیهم السلام مرتبط شود، می گیرد. او انتقام هر خون به ناحق ریخت? اولیاء خدا را می گیرد. او از تمام ظالمان عالم، انتقام می گیرد. نور از طرف خداوند در پیامبر (ص) و سپس در علی علیه السلام و نسل او تا مهدی قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار داده شده است ، گرفتن حقوق اهل بیت به دست حضرت است و اختیار مطلق زمین به دست حضرت است . واژه های کلیدی: غدیر خم ، خطبه ، امامت و مهدویت . مقدمه سال دهم هجرت ، سال وداع پیامبر و سال کامل شدن دین و سال اتمام حجّت بود، پیامبر (ص) با زحمات شبانه روزی و طاقت فرسای توانست سرتاسر جزیره العرب را تحت پرچم اسلام در آورد و شرایط برای مسلمانان شرایط صدور اسلام در بلاد مختلف است . پیامبر (ص) از طرف خدا مأمور شد که شخصاً در مراسم حجّ شرکت کند و آن چه از احکام حجّ و هدف از حجّ هست به مردم ابلاغ نماید، و اعلام شد که آخرین حجّ پیامبر (ص) است، مردم از اطراف و اکناف در حجّ آن سال شرکت کردند، ندای لبیک و شعار توحید، سراسر مکّه و عرفات و مِنی را فرا گرفت. پیامبر (ص) در عرفات و در فرصتهای مناسب دیگر برای مردم خطبه خواند و سخنرانی کرد و مطالب و دستورهای مهم اسلام را برای آنها بیان نمود، به خصوص پیروی از قرآن و سنّت را تأکید کرد و در آخر با انگشت شهادت به آسمان اشاره کرد و گفت: «خدایا شاهد باش که من پیامهای تو را به مردم ابلاغ نمودم[بحار، ج 21، ص 405].» پس از مراسم حجّ، وقتی که کاروان پیامبر به سرزمین غدیر خُمّ (پنج کیلومتری جُحفه) رسید، جبرئیل از طرف خدا فرود آمد و آیه 67 سوره مائده را بر پیامبر نازل کرد: «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ؛ ای پیامبر آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است به طور کامل به مردم برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام ندادهای، و خداوند تو را (از خطرات احتمالی مردم) حفظ میکند.» بیابان غدیر در حقیقت چهار راهی بود که مردم حجاز را از هم جدا میکرد، راهی به سوی مدینه و راهی به عراق و راهی به مصر و راهی به یمن. روز پنجشنبه 18 ذیحجّه بود ، پیامبر (ص) دستور توقف داد ، جمعیتی بیشمار در آن بیابان سوزان، همه در انتظار بودند تا ببینند پیامبر(ص) میخواهد چه امر مهمّی را ابلاغ کند. پیامبر (ص) بر فراز منبری از جهاز شتر قرار گرفت و پس از حمد و ثنا و بیان چندین مطلب مهم ، ناگهان خم شد و دست علی (ع) را گرفت و بلند کرد و فرمود : «فَمَن کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ ؛ هر کس که من مولا و رهبر او هستم علی مولا و رهبر او است.» سپس اعلام کرد که این موضوع را حاضران به غایبان برسانند. مسلمانان به دستور پیامبر (ص) با شور و هیجان به حضور علی (ع) رسیده و مقام امامت و رهبری آن حضرت را پس از پیامبر به او تبریک و تهنیت میگفتند که مشروح این خبر از منابع متعدد در جلد اول کتاب ارزشمند الغدیر آمده است . پیامبر (ص) در خطبه غدیر به خصوص درباره دو چیز وصیت کرد، فرمود : «من از میان شما میروم و دو چیز گرانقدر را در میان شما میگذارم اگر به آن دو عمل کنید هرگز گمراه نخواهید شد: اولی قرآن و دومی عترت ».[ مسند احمد، ج 3، ص 17 و 59] آن گاه آیه 3 سوره مائده نازل گردید : «الْیوْمُ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً؛ امروز آیین شما را کامل و نعمت را بر شما تمام کردم و خشنود گشتم که اسلام دین شما باشد.» پیامبر (ص) تکبیر گفت، در این هنگام مردم با شور و هیجان نزد علی (ع) آمده و او را به این مقام تبریک گفتند، از جمله افراد سرشناس یعنی ابوبکر و عمر به محضر علی (ع) آمدند و هر کدام جداگانه گفتند: « بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یابْنَ اَبِیطالِبٍ ، اَصْبَحْتُ وَ اَمْسَیتَ مَولای وَ مَوْلا کُلُّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ ؛ آفرین بر تو باد ، آفرین بر تو باد ای فرزند ابو طالب که صبح و شام کردی در حالی که رهبر من و تمام مردان و زنان مسلمان شدی . » [ الغدیر، ج 1، ص 11 و 47. ] فرمان الهی برای مطلبی مهم وَأُقِرُّلَهُ عَلی نَفْسی بِالْعُبُودِیَّةِ وَ أَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ، وَأُؤَدّی ما أَوْحی بِهِ إِلَی حَذَراً مِنْ أَنْ لا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بی مِنْهُ قارِعَةٌ لایَدْفَعُها عَنّی أَحَدٌ وَإِنْ عَظُمَتْ حیلَتُهُ وَصَفَتْ خُلَّتُهُ- لاإِلاهَ إِلاَّهُوَ - لانَّهُ قَدْأَعْلَمَنی أَنِّی إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ ما أَنْزَلَ إِلَی (فی حَقِّ عَلِی) فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَقَدْ ضَمِنَ لی تَبارَکَ وَتَعالَی الْعِصْمَةَ (مِنَ النّاسِ) وَ هُوَالله الْکافِی الْکَریمُ. و اکنون به عبودیت خویش و پروردگاری او گواهی می دهم. و وظیفه خود را در آن چه وحی شده انجام می دهم مباد که از سوی او عذابی فرود آید که کسی یاری دورساختن آن از من نباشد. هر چند توانش بسیار و دوستی اش (با من) خالص باشد. - معبودی جز او نیست - چرا که اعلام فرموده که اگر آن چه (درباره ی علی) نازل کرده به مردم نرسانم، وظیفه رسالتش را انجام نداده ام؛ و خداوند تبارک و تعالی امنیت از [آزار] مردم را برایم تضمین کرده و البته که او بسنده و بخشنده است. فَأَوْحی إِلَی: (بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحیمِ، یا أَیُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ - فی عَلِی یَعْنی فِی الْخِلاَفَةِ لِعَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ - وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ). پس آنگاه خداوند چنین وحی ام فرستاد: «به نام خداوند همه مهرِ مهرورز. ای فرستادی ما! آن چه از سوی پروردگارت درباری علی و خلافت او بر تو فرود آمده بر مردم ابلاغ کن، وگرنه رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای؛ و او تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد.» .... . اعلان رسمی ولایت و امامت دوازده امام علیهم السلام فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ (ذالِکَ فیهِ وَافْهَموهُ وَاعْلَمُوا) أَنَّ الله قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ وَلِیّاً وَإِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَی الْمُهاجِرینَ وَالْأَنْصارِ وَ عَلَی التّابِعینَ لَهُمْ بِإِحْسانٍ، وَ عَلَی الْبادی وَالْحاضِرِ، وَ عَلَی الْعَجَمِی وَالْعَرَبی، وَالْحُرِّ وَالْمَمْلوکِ وَالصَّغیرِ وَالْکَبیرِ، وَ عَلَی الْأَبْیَضِ وَالأَسْوَدِ، وَ عَلی کُلِّ مُوَحِّدٍ . ماضٍ حُکْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ أَمْرُهُ، مَلْعونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحومٌ مَنْ تَبِعَهُ وَ صَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَالله لَهُ وَلِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَطاعَ لَهُ . مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أَقُومُهُ فی هذا الْمَشْهَدِ، فَاسْمَعوا وَ أَطیعوا وَانْقادوا لاَِمْرِ(الله) رَبِّکُمْ، فَإِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاکُمْ وَإِلاهُکُمْ، ثُمَّ مِنْ دونِهِ رَسولُهُ وَنَبِیُهُ الُْمخاطِبُ لَکُمْ، ثُمَّ مِنْ بَعْدی عَلی وَلِیُّکُمْ وَ إِمامُکُمْ بِأَمْرِالله رَبِّکُمْ، ثُمَّ الْإِمامَةُ فی ذُرِّیَّتی مِنْ وُلْدِهِ إِلی یَوْمٍ تَلْقَوْنَ الله وَرَسولَهُ. هان مردمان! بدانید این آیه درباری اوست. ژرفی آن را فهم کنید و بدانید که خداوند او را برایتان صاحب اختیار و امام قرار داده، پیروی او را بر مهاجران و انصار و آنان که به نیکی از ایشان پیروی می کنند و بر صحرانشینان و شهروندان و بر عجم و عرب و آزاد و برده و بر کوچک و بزرگ و سفید و سیاه و بر هر یکتاپرست لازم شمرده است . اجرای فرمان و گفتار او لازم و امرش نافذ است. ناسازگارش رانده، پیرو و باورکننده اش در مهر و شفقت است. هر آینه خداوند، او و شنوایان سخن او و پیروان راهش را آمرزیده است. هان مردمان! آخرین بار است که در این اجتماع به پا ایستاده ام. پس بشنوید و فرمان حق را گردن گذارید؛ چرا که خداوند عزّوجلّ صاحب اختیار و ولی و معبود شماست؛ و پس از خداوند ولی شما، فرستاده و پیامبر اوست که اکنون در برابر شماست و با شما سخن می گوید. و پس از من به فرمان پروردگار، علی ولی و صاحب اختیار و امام شماست. آن گاه امامت در فرزندان من از نسل علی خواهد بود. این قانون تا برپایی رستاخیز که خدا و رسول او را دیدار کنید دوام دارد .... . ثم قال: «ایهاالنَّاسُ، مَنْ اَوْلی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ؟ قالوا: الله و رَسُولُهُ. فَقالَ: اَلا من کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلی مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْمَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ. سپس فرمود: مردمان! کیست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پیامبر او! سپس فرمود آگاه باشید! آن که من سرپرست اویم، پس این علی سرپرست اوست! خداوندا دوست بدار آن را که سرپرستی او را بپذیرد و دشمن بدار هر آن که او را دشمن دارد و یاری کن یار او را؛ و تنها گذار آن را که او را تنها بگذارد. بلند کردن امیرالمومنین علیه السلام بدست رسول خدا (ص) مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِی أخی وَ وَصیی وَ واعی عِلْمی، وَ خَلیفَتی فی اُمَّتی عَلی مَنْ آمَنَ بی وَعَلی تَفْسیرِ کِتابِ الله عَزَّوَجَلَّ وَالدّاعی إِلَیْهِ وَالْعامِلُ بِمایَرْضاهُ وَالُْمحارِبُ لاَِعْدائهِ وَالْمُوالی عَلی طاعَتِهِ وَالنّاهی عَنْ مَعْصِیَتِهِ. إِنَّهُ خَلیفَةُ رَسُولِ الله وَ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ وَالْإمامُ الْهادی مِنَ الله، وَ قاتِلُ النّاکِثینَ وَالْقاسِطینَ وَالْمارِقینَ بِأَمْرِالله. یَقُولُ الله: (مایُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَی). بِأَمْرِکَ یارَبِّ أَقولُ: اَلَّلهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ (وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ) وَالْعَنْ مَنْ أَنْکَرَهُ وَاغْضِبْ عَلی مَنْ جَحَدَ حَقَّهُ. هان مردمان! این علی است برادر و وصی و نگاهبان دانش من. و هموست جانشین من در میان امّت و بر گروندگان به من و بر تفسیر کتاب خدا که مردمان را به سوی او بخواند و به آن چه موجب خشنودی اوست عمل کند و با دشمنانش ستیز نماید. او پشتیبان فرمانبرداری خداوند و بازدارنده از نافرمانی او باشد. همانا اوست جانشین رسول الله و فرمانروای ایمانیان و پیشوای هدایتگر از سوی خدا و کسی که به فرمان خدا با پیمان شکنان، رویگردانان از راستی و درستی و به دررفتگان از دین پیکار کند. خداوند فرماید: «فرمان من دگرگون نخواهدشد.» پروردگارا! اکنون به فرمان تو چنین می گویم: خداوندا! دوستداران او را دوست دار. و دشمنان او را دشمن دار. پشتیبانان او را پشتیبانی کن. یارانش را یاری نما. خودداری کنندگان از یاری اش را به خود رها کن. ناباورانش را از مهرت بران و بر آنان خشم خود را فرود آور.... .
بخش نهم: مطرح کردن بیعت مَعاشِرَالنّاسِ، إِنّی قَدْبَیَّنْتُ لَکُمْ وَأَفْهَمْتُکُمْ، وَ هذا عَلِی یُفْهِمُکُمْ بَعْدی. أَلاوَإِنِّی عِنْدَ انْقِضاءِ خُطْبَتی أَدْعُوکُمْ إِلی مُصافَقَتی عَلی بَیْعَتِهِ وَ الإِقْرارِبِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعْدی. أَلاوَإِنَّی قَدْ بایَعْتُ الله وَ عَلِی قَدْ بایَعَنی. وَأَنَا آخِذُکُمْ بِالْبَیْعَةِ لَهُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ. (إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ الله، یَدُالله فَوْقَ أَیْدیهِمْ. فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ، وَ مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیْهُ الله فَسَیُؤْتیهِ أَجْراً عَظیماً). هان مردمان! من پیام خدا را برایتان آشکار کرده تفهیم نمودم. و این علی است که پس از من شما را آگاه می کند. اینک شما را می خوانم که پس از پایان خطبه با من و سپس با علی دست دهید تا با او بیعت کرده به امامت او اقرار نمایید. آگاه باشید من با خداوند و علی با من پیمان بسته و من اکنون از سوی خدی عزّوجل بری امامت او پیمان می گیرم. «[ی پیامبر ]آنان که با تو بیعت کنند هر آینه با خدا بیعت کرده اند. دست خدا بالی دستان آنان است. و هر کس بیعت شکند، بر زیان خود شکسته، و آن کس که بر پیمان خداوند استوار و باوفا باشد، خداوند به او پاداش بزرگی خواهد داد.
بیعت گرفتن رسمی مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّکُمْ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ تُصافِقُونی بِکَفٍّ واحِدٍ فی وَقْتٍ واحِدٍ، وَقَدْ أَمَرَنِی الله عَزَّوَجَلَّ أَنْ آخُذَ مِنْ أَلْسِنَتِکُمُ الْإِقْرارَ بِما عَقَّدْتُ لِعَلِی أَمیرِالْمُؤْمنینَ، وَلِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنّی وَ مِنْهُ، عَلی ما أَعْلَمْتُکُمْ أَنَّ ذُرِّیَّتی مِنْ صُلْبِهِ. هان مردمان! شما بیش از آنید که در یک زمان با یک دست من بیعت نمایید. از این روی خداوند عزّوجل به من دستور داده که از زبان شما اقرار بگیرم و پیمان ولایت علی امیرالمؤمنین را محکم کنم و نیز بر امامان پس از او که از نسل من و اویند؛ همان گونه که اعلام کردم که ذرّیّه من از نسل اوست.... . نور و حق ولایت مَعاشِرَالنّاسِ، النُّورُ مِنَاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مَسْلوکٌ فِىَّ ثُمَّ فى عَلِىِّ بْنِ أَبى طالِبٍ، ثُمَّ فِى النَّسْلِ مِنْهُ إِلَى الْقائِمِ الْمَهْدِىِّ ، الَّذِی یَأْخُذُ بِحَقِّ اللَّهِ وَ بِکُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنَا » پیامبر (ص) به صراحت نور الهی را علاوه بر خود در امیر المومنین و امامان (ع) از نسل ایشان تا مهدی موعود (عج) جاری و ساری می دانند؛ و بر روی دو نکته تاکید می کنند: اول : نور ولایت و امامت در خاندان امیر المومنین علی (ع) جاری است ، به طوری که این چراغ هدایت و امامت در آغاز به وجود مبارک علی (ع) افاضه گردیده و نهایتا در وجود مبارک حضرت مهدی موعود (عج) قرار گرفته است . دوم : حضرت مهدی (عج) حق خدا و حق اهل بیت (ع) را از غاصبانشان خواهد گرفت . در ادامه نیز با توجه به حساسیت و اهمیت مسأله مهدویت ، پیامبر (ص) هیجده بار مردم را با تکرار یک لفظ هشدار دهنده ، "الا" به معنی "هان"! "آگاه باشید" به دقت در کلام خود فرا می خوانند. پیامبر اکرم (ص) در آغاز این بخش، روند پیوسته نبوت و امامت را مطرح نموده و یاد آور می شوند که بعد از رسالت نبی مکرم (ص) سررشته ولایت و امامت از امیرالمؤمنین (ع) آغاز گردیده و پایان بخش این روند، حضرت مهدی (عج) می باشند، بدین صورت که: مَعاشِرَالنّاسِ، أَلاوَإِنِّى رَسولٌ وَ عَلِىٌّ الْإِمامُ وَالْوَصِىُّ مِنْ بَعْدى . ای مردم ، آگاه باشید که من فرستاده پروردگار متعال هستم و علی امام و جانشین بعد از من می باشد . ... أَلا إِنَّ خاتَمَ الْأَئِمَةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِى . آگاه باشید همانا آخرین امام ، قائم مهدی از ماست . هان ! او بر تمامی ادیان چیره خواهد بود . هشدار ! اوست انتقام گیرنده ی از ستمکاران. هشدار ! اوست فتح کننده ی دژها و منهدم کننده ی آن ها ! هشدار ! اوست چیره بر تمامی قبایل مشرکان و رهنمای آنان. هشدار ! اوست خون خواه تمامی اولیای خدا. هان ! همانا او یاور دین خداست. هان ! او از دریایی ژرف پیمانه هایی افزون گیرد. اهمیت طرح اندیشه مهدوی در بیان پیامبر (ص) : فَأُمِرْتُ أَنْ آخُذَ الْبَیْعَةَ مِنْکُمْ وَالصَّفْقَةَ لَکُمْ بِقَبُولِ ماجِئْتُ بِهِ عَنِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فى عَلِىٍّ أمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالأَوْصِیاءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذینَ هُمْ مِنِّى وَمِنْهُ إمامَةٌ فیهِمْ قائِمَةٌ، خاتِمُها الْمَهْدىُّ إِلى یَوْمٍ یَلْقَى اللَّهَ الَّذى یُقَدِّرُ وَ یَقْضی. از این روی مامورم که از شما پیمان بگیرم که دست در دست من نهید در پذیرش آن چه از سوی خداوند درباره علی (ع) آورده ام و درباره اوصیای پس از او که از من و اویند ، این امامت در میان آنان پایدار است و فرجام آنان مهدی (عج) است و دوام پیشوایی تا روزی است که او با خداوند قدر و قضا دیدار کند.... مسأله مهدویت و امید به آینده در تفکر اسلامی به اندازه ای حساس و مهم است و در رویکرد آخرالزمانی اسلام نقش کلیدی دارد که پیامبر (ص) از ابتدای طراحی تفکر اسلامی به آن تأکید داشته و این موضوع را برجسته نشان می دهد . مولای من کی خواهی آمد ؟ ندای عاشقانه ما است که یاابن الحسن روحی فداک ، متی ترانا و نراک ؟ و چه خوش جوابی است وقتی امیدوارانه می شنویم ، ابشر بنصر قریب من رب رحیم ، اراده الهی بر اساس طبیعت انسانها و هویت تاریخ بشر انسان کاملی را در پس پرده غیبت به عنوان ذخیره ای ارزشمند نگاه داشته است تا امید محرومان و مظلومان عالم باشد . اما مسؤولانه به وظایف عقیدتی خویش پایبندیم که تا ظهور نور ، حول محور مهدویت و ولایت حرکتی خردمندانه داشته باشیم و از فرایند مهدویت نه تنها به عنوان یک ضرورت بلکه به عنوان یک ظرفیت استفاده نمائیم . فَلْیُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَالْوالِدُ الْوَلَدَ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ : پس بایسته است این سخن را حاضران به غایبان و پدران به فرزندان تا برپایى رستاخیز ابلاغ کنند، زیرا مهدویت اساس حرکت انسان به سوی کمال و سعادت می باشد و همگان باید بدانند امامی هست و با این مبنا زندگی کنند ، مگر می شود از این حادثه عظیم غفلت کرد که نفس این خبر بزرگ نشانه ای است از محبت خداوند متعال نسبت به انسانها . بنابراین بایستی متوجه باشیم که مهدویت در تفکر اسلامی نه یک معما بلکه یک رسالت شرعی است و هر مسلمانی وظیفه دارد در جهت تبلیغ این باور غرورانگیز نقش خویش را به شایستگی انجام دهد طوری که می بینیم پیامبر (ص) در فضای غدیر چند مسأله اساسی را طرح کرده که یکی از برجسته ترین آنها مهدویت است ، حال مائیم که ندای بلند پیامبر (ص) را بایستی در طول تاریخ تکرار کنیم و جهانیان را با خطابه غدیر و سند امامت و اندیشه بنیادین اسلام آشنا کنیم تا رویکرد کامل اسلام شناسی را در سه مرتبه اعتقادات، اخلاق و فقه عرضه کنیم . . مهدویت مایه فخر و مباهات پیامبر (ص) الا ان خاتم الائمه منا القائمَ المهدی . بدانید خاتم ائمه قائم مهدی از ما است . در اینجا پیامبر باافتخاراز امام زمان یاد نموده و فرموده اند : « آخرین ائمه که قائم مهدی است از میان ما هستند. » در این فرمایش کوتاه پیامبر اسلام (ص) ضمن بیان این مسأله که امامت یک حقیقت انکار ناپذیر است و در دوازده وجود پاک و مطهر جریان می یابد تأکید فرموده اند که قائم و مهدی موعود از شجره طیبه امامت و ولایت بوده و خاتم ائمه ایشان خواهند بود . 1- شیخ صدوق روایت می کند: حدّثنا جعفر بن محمد بن مسرور، قال: حدّثنا الحسین بن محمد بن عامر، عن المعلى بن محمد البصری، عن جعفر بن سلیمان، عن عبد اللّه بن الحکم، عن أبیه، عن سعید بن جبیر، عن عبد اللّه بن عباس قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: «إن خلفائی و أوصیائی، و حجج اللّه على الخلق بعدی اثنا عشر: أولهم أخی و آخرهم ولدی. قیل: یا رسول اللّه و من أخوک؟ قال: علی بن أبی طالب قیل: فمن ولدک؟ قال المهدی الذی یملأها قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما، و الذی بعثنی بالحق نبیا لو لم یبق من الدنیا إلا یوم واحد لطول اللّه ذلک الیوم حتى یخرج فیه ولدی المهدی، فینزل روح اللّه عیسى ابن مریم فیصلّی خلفه، و تشرق الأرضبنوره، و یبلغ سلطانه المشرق و المغرب» «ابن عبّاس می گوید: رَسُولخدا «صلى الله علیه و آله»فرمودند: حقّاً که جانشینان من بعد از من و اوصیاى من دوازده نفرند، اول آنها برادر من است و آخرین آنها فرزند من است. سؤال کردند: یا رَسُول الله برادر شما کیست؟ فرمود: علىّ بن أبى طالب. گفته شد: پس فرزند شما کیست؟ فرمود: مهدى، همان کسى که زمین را از عدل و داد پر کند همچنان که از جور و ستم پر شده باشد. سوگند به آن خدائى که مرا به حقّ بشیر و نذیر قرار داده است اگر از عمر دنیا نماند مگر یک روز خداوند آن روز را آنقدر طولانى خواهد نمود تا آنکه فرزند من مهدى خروج کند و روح الله عیسى ابن مریم از آسمان پائین آید و در پشت سر او نماز گزارد، و زمین به نور پروردگار خود درخشان و نورانى گردد، و سیطره مهدى شرق و غرب عالم را فرا گیرد».[کمال الدین: 1/ 280] 2- امام علی«علیه السلام» در حدیثی طولانی چنین فرمودند: «...فانّ لهذه الأمة اثناعشر اماماً هادین مهدیین، لایضرّهم خذلان من خذلهم»؛ «... همانا برای این امّت دوازده امام هدایتگر هدایت شده است کسی که در صدد خواری آنها باشد به آنان ضرر نمی رساند».[ کمال الدین..،صدوق،ص298.] 3- شیخ صدوق به سندش از رسول خدا«صلی الله علیه وآله» نقل کرده که فرمود: «انا سیّد النبیین وعلی بن ابی طالب سیّد الوصیین، وانّ اوصیائی بعدی اثنی عشر، اوّلهم علی بن ابی طالب علیه السلام وآخرهم القائم علیه السلام»؛ «من سید انبیا وعلی بن ابی طالب سید اوصیا است. و همانا اوصیای بعد از من دوازده نفرند: اوّل آنها علی بن ابی طالب و آخر آنها قائم است»[ عیون اخبار الرضا،شیخ صدوق،ج2ص66.به همین مضمون،کمال الدین،صدوق،ص66.] 4- عن أبی سعید رفعه عن أبی جعفر علیه السّلام قال: قال رسول اللّه«صلّى اللّه علیه و آله و سلّم»: «من ولدی اثنا عشر نقیبا، نجیبا، محدثون، مفهمون، آخرهم القائم بالحق، یملأها عدلا کما ملئت جورا».[ همان ،ص534.] « پیامبر (ص) فرمودند : از فرزندان من دوازده جانشین نجیب زاده و محدث و دانشمند خواهند بود که آخرین آنها به حق قیام خواهد کرد و زمین را در حالی که از ستم پر شده است از عدل و داد سیراب می کند .» 5- و عن الحسین بن محمد عن معلى بن محمد عن الوشاء عن أبان عن زرارة قال: سمعت أبا جعفر«علیه السّلام» یقول:«نحن اثنا عشر إماما منهم حسن و حسین، ثم الأئمة من ولد الحسین علیه السّلام»؛ «ما دوازده امام هستیم ، حسن و حسین«علیهم السلام» از جمل? ائمه اند و امامان از نسل حسین علیه السلام اند».[ الکافی: 1/ 533 ،ح 16] 6- حدثنا محمد بن موسى بن المتوکل رضی الله عنه قال : حدثنا محمد بن یحیى العطار ، عن أحمد بن محمد بن عیسى قال : حدثنا الحسن بن العباس بن الحریش الرازی ، عن أبی جعفر محمد بن علی الثانی علیهما السلام أن أمیر المؤمنین علیه السلام قال : لابن عباس : «إن لیلة القدر فی کل سنة وأنه ینزل فی تلک اللیلة أمر السنة ، ولذلک الامر ولاة بعد رسول الله صلى الله علیه وآله فقال ابن عباس : من هم ؟ قال : أنا وأحد عشر من صلبی أئمة محدثون»؛ امام علی«علیه السلام» به ابن عباس فرمودند:«به حقیقت شب قدر در هر سال وجود دارد و امر سال در آن شب نازل می شود و به راستی برای آن امر صاحبان امری است بعد از رسول خدا«صلی الله علیه وآله»ابن عباس عرض کرد:آنان چه کسانی هستند؟ فرمود:من و یازده [امام] از نسل من که [همه] امامانی محدث می باشند [که ملائکه را نمی بینند ولی صدای آنها را می شنوند].[ الکافی، ج1،ص247،ح2] 7- امام سجاد«علیه السلام» میفرماید: «انّ اللَّه خلق محمداً وعلیاً واحد عشر من ولده من نور عظمته، فاقامهم اشباحاً فی ضیاء نوره یعبدونه قبل خلق الخلق، یسبحون اللَّه ویقدّسونه وهم الائمة من ولد رسول اللَّهصلی الله علیه وآله»؛ همانا خداوند محمّد و علی و یازده نفر از اولاد او را از نور عظمت خود خلق نمود. آنان را در شبههایی در پرتو نور خود قرار داد که خدا را قبل از خلقت خلق، عبادت میکردند. او را تسبیح گفته و تقدیس مینمودند، و آناناند امامان از اولاد رسول خداصلی الله علیه وآله».[ الکافی،ج1،ص531،ح6] 8- جابر بن عبداللَّه انصاری میگوید: «دخلت علی فاطمةعلیها السلام وبین یدیها لوح فیه اسماء الاوصیاء من ولدها، فعددت اثنی عشر احدهم القائم، ثلاثة منهم محمّد واربعة منهم علیّ علیهم السلام»؛ «بر حضرت فاطمهعلیها السلام وارد شدم در حالی که مقابل او لوحی با اسمای اوصیای از فرزندانش مکتوب قرار داشت، آنها را شمردم دوازده نفر بودند، یکی از آنها قائمعلیه السلام بود، و سه نفر محمّد و چهار نفر علی»[الکافی،ج1،ص532،ح9] 9-در صحیح مسلم از جابر بن سمره نقل شده که میگوید : «سَمِعْتُ رَسُولَ الله (ص) یَقُولُ لایَزالُ الاِسلامُ عَزیزاً اِلی اِثْنی عَشَرَ خَلیفَهً – ثُمَّ قالَ کَلِمَهً لَمْ اَفْهَمْها! فَقُلْتُ لاَبی ما قالَ؟ فَقالَ کُلُهُمْ مِنْ قُریْشٍ!؛[ صحیح مسلم 3/1453] اسلام پیوسته عزیز خواهد بود تا دوازده خلیفه بر مسلمانان حکومت کنند، سپس سخنی فرمود که من نفهمیدم ، پس به پدرم (که در آنجا حاضر و از من به پیامبر(ص) نزدیکتر بود) گفتم پیامبر (ص) چه فرمود؟ گفت، فرمود (تمام آنها از قریشند)» در همین کتاب با سند دیگری از «جابر» تعبیر دیگری نقل میکند و به جای «لایَزالُ هذا الدّینِ عَزیزاً»، «لایَزالُ هذا الاَمْرُ» آمده است . و در تعبیر سومی با سند دیگری «لایَزالُ هذَا الدّینُ عَزیزاً مَنیعاً» آمده است . و در تعبیر چهارمی از عامر بن سعد بن ابیوقاص نقل میکند که به جابر بن سمره نامهای نوشتم که بعضی از اخباری را که خودت از پیامبر(ص) شنیدهای برای من بنویس ، او چنین نوشت که من از پیامبر (ص) شنیدم میفرمود : «لایَزالُ الدّینُ قائِماً حَتی تَقُومُ السّاعَهُ ، اَوْ یَکُونُ عَلَیْکُمْ اِثْنی عَشَرَ خَلیفَهً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ ؛ دین اسلام بر پا است تا قیام قیامت ، یا اینکه بر شما دوازده خلیفه حکومت میکنند که همه از قریشند. و در طریق دیگری در همان صحیح مسلم از «جابر» آمده است : «لایَزال هذَا الدّینُ عَزیزاً مَنیعاً اِلی اِثْنی عَشَرَ خَلَیفَهً ؛ این دین قدرتمند و شکست ناپذیر خواهد بود تا دوازده خلیفه بر آن حکومت کنند . و در آخر این حدیث نیز همان جمله «کُلُّهُمْ مِنْ قُریْشٍ» دیده میشود. 10 ـ همین حدیث در صحیح بخاری با عبارت مشابهی آمده است، جابر میگوید از پیامبر خدا (ص) شنیدم میفرمود: «یَکُونُ اِثْنی عَشَرَ اَمیراً فَقالَ کَلِمَهً لَمْ اَسْمَعْها ، فَقالَ اَبی اِنَّهُ قالَ کُلُّهُم مِنْ قُرَیْشٍ؛[ صحیح بخاری، ج 3، جزء نهم، ص 101] بعد از من دوازده امیر خواهد بود، سپس سخنی فرمود که آن را نشنیدم ، پدرم گفت فرمود همة آنها از قریشند. 11 ـ همین معنی در صحیح ترمذی نیز با تفاوت جزئی ذکر شده و ترمذی بعد از نقل آن میگوید «هذا حَدیثَ حَسَنٌ صَحیحٌ؛[ صحیح ترمذی 4/501] این حدیث نیکوی، صحیح است» 12 ـ در صحیح ابی داود نیز همین معنی با تفاوت مختصری آمده است ، و لحن حدیث نشان میدهد که پیامبر (ص) آن را در حضور جمعیت فرموده، زیرا در آن وارد شده است وقتی پیامبر (ص) فرمود : «همواره این دین نیرومند و عزیز است تا دوازده خلیفه» مردم با صدای بلند تکبیر گفتند.[ صحیح ابیداود/4] 13 ـ در مسند احمد حنبل نیز در چندین مورد این حدیث ذکر شده است که بعضی از محققان شماره طرق آن را در این کتاب به جابر، سی و چهار طریق ذکر کردهاند![ منتخب الاثر، ص 12 و احقاق الحق ج 13] در یک مورد میخوانیم که مسروق میگوید : ما نزد عبداللّه بن مسعود نشسته بودیم، و او برای ما قرآن میخواند، کسی از او سؤال کرد آیا از رسول خدا (ص) هرگز سؤال کردید که چند خلیفه بر این امت حکومت میکنند؟ عبداللّه بن مسعود گفت از زمانی که به عراق آمدهام، قبل از تو کسی این سؤال را از من نکرده است! سپس افزود آری ما از رسول خدا (ص) سؤال کردیم فرمود : «اِثْنی عَشَرَ کَعِدَّهً نُقْباءِ بَنی اِسْرائیلَ؛[ مسند احمد، ج 1، ص 398] دوازده نفر به تعداد نقبا و رؤسای بنی اسرائیل.
گفتار اخر : خصوصیات امام زمان (عج) الا ان خاتم الائمه منا القائمَ المهدی ، در این فقره از فرمایش پیامبر (ص) سه واژه کلیدی گویای تمام مختصات امام زمان (عج) می باشد: « خاتم الائمه ، القائم ، المهدی.» خاتم الائمه : یعنی وارث کل انبیاء و امامان قبل از خویش است. القائم : یعنی قیام کننده ، یعنی قیام میکند برای همه چیز ، وضع دینی و وضع اجتماعی و وضع اقتصادی و همه و همه و...که تمام این معانی در القائم مندرج هست . المهدی : یعنی هدایت گری که مورد عنایت خداوند متعال می باشد .
منبع: رضا مرادی خلیفه لو پژوهشگر مرکز تخصصی مهدویت موضوع مطلب : پنج شنبه 91 آبان 4 :: 7:27 عصر :: نویسنده : ROYA AZADKHANI
اساس مذهب تشیع بر دو حدیث پایه گذارى شده است: یکى حدیث ثقلین (1) ، که پیامبراکرم(ص) در کمتر از نود روز در چهار مکان آن را به مردم گوشزد کرد؛ دیگرى حدیث غدیر. می توان گفت حدیث دوم مکمل حدیث اول است.
موضوع مطلب : پنج شنبه 91 آبان 4 :: 7:22 عصر :: نویسنده : ROYA AZADKHANI مهدویت از دیدگاه شهید مطهریدر فلسفة اسلامی، قاعدهای به نام قاعدة «تلازم حد و برهان» وجود دارد. به اقتضای این قاعده، هرگونه برهانی که بر مسئلهای اقامه شود، به شناخت (حد) بهتر آن خواهد انجامید و بالعکس. این بحث ما نیز بر همین روش مبتنی است؛ یعنی اگر بخواهیم شناخت مناسبی از مهدویت به دست آوریم، یک راه این است عللی که ضرورت مهدویت را ایجاب کرده، بررسی کنیم. به نظر میرسد مهمترین دلیل ضرورت موعود جهانی، همان فلسفة بعثت انبیا است که فلسفة خلقت نیز هست. فلسفه خلقت، عبادت و عبودیت است که حقیقت عبودیت، تقرب به خدا است و فلسفة بعثت نیز طبق آیات متعددی از قرآن کریم، توحید و عدالت اجتماعی معرفی شده که مطابق شرح دقیق شهید مطهری، عدالت نیز برای توحید است. و مهمترین ضرورت قیام موعود جهانی نیز پر کردن زمین از عدل و قسط است؛ اما چنانکه گفته شد، اگر قرار است عدالت کامل در آخرت محقق شود، دیگر چه اصراری هست که در دنیا هم محقق شود؟ پاسخ به این سؤال، به نوع نگاه ما به انسان، عدالت و آخرت بر میگردد که در چند بند توضیح میدهیم: 1. جایگاه انسان در نظام آفرینش: «از منظر قرآن کریم، انسان به زمین نیامده که در زمین بماند؛ بلکه آمده تا مسیر حرکت به سوی خدا را طی کند و به مقام شایسته خویش که همان مقام خلیفة اللهی است برسد؛ یعنی مظهر صفات خدا گردد. انسان، آن گونه که ملائکه پنداشتند، فقط موجودی نیست که در زمین فساد و خونریزی کند، بلکه سکه وجودش، روی دیگری دارد که همان فلسفة آفرینش او است و در واقع آنچه در انسان اصالت دارد، همان ارزشهای متعالی وجود او است». 2. اصل فطرت: با توجه به مطلب پیشین، انسان موجودی خنثی نیست که صرفاً تحت تأثیر عوامل خارجی واقع شود، بلکه در ذات خود، شخصیت واقعی و جهتگیری حقیقی به سمت کمال دارد که این جهتگیری، همان فلسفه اصلی وجود او است و امری است که میتوان روی آن سرمایهگذاری کرد. این سرمایه اولیه به قدری اهمیت دارد که وجود هرگونه باطلی کاملاً تبعی و طفیلی این سرمایة حق است و در عالم، باطل محض وجود ندارد؛ بلکه همه باطلها در اثر افراط و تفریط در حق پدید میآیند و هویت مستقلی ندارند. به بیان دیگر، انسان یک ظرف خالی محض نیست که از بیرون و تحت تاثیر عوامل خارجی پر شود؛ بلکه بذر یک سلسله بینشها و گرایشها در نهاد او نهفته است و بدین سبب انسان باید «پرورش» داده شود، نه اینکه مانند یک مادة صنعتی، «ساخته» شود. 3. رابطه فرد و جامعه: در اسلام، هم فرد اصالت دارد و هم جامعه. دیدگاه اسلام نه اصالت فردی محض است که جامعه را فقط اعتباری و قراردادی بداند، نه اصالت جمعی صرف است که هیچگونه اصالت و هویتی برای فرد قائل نباشد، بلکه باید گفت: 4. رابطه دنیا و آخرت: آخرت، باطن دنیا است بدین معنا که عالم آخرت عالمی کاملاً مستقل نیست که بعد از پایان زمانی دنیا، تازه آغاز شود، بلکه با نظر عمیق به آیات و روایات میتوان دریافت که آخرت در باطن دنیا قرار دارد؛ پس جزای آخرتی، نه جزای قراردادی است و نه حتی رابطه علی و معلولی با اعمال دنیایی دارد؛ بلکه جزای آخرتی به ظهور رسیدن باطن همین اعمالی است که در دنیا انجام میدادهایم. 5. انواع کمال انسانی: اعمال انسان در زندگیاش را میتوان از حیث چهار رابطه بررسی کرد: رابطة او با خود، با خدا، با دیگر انسانها، و با طبیعت؛ اما میتوانیم با نظری دقیقتر بگوییم که بازگشت این چهار رابطه به دو رابطه است: رابطه با خدا و رابطه با دیگران. بدین ترتیب، همانگونه که به لحاظ فردی برای تحقق مقام خلیفة اللهی که خدا برای انسان در نظر گرفته، باید انسانی وجود داشته باشد که در آن مقام در او تحقق یابد، به لحاظ اجتماعی نیز برای تحقق مقام خلیفةاللهی باید جامعه کاملی در جهان پیدا شود. جالب اینجا است همانطور که انسان به لحاظ فردی «جسمانیة الحدوث و روحانیه البقا» است، به لحاظ اجتماعی هم سیر حرکتی او از نهادهای اقتصادی آغاز میشود و به نهادهای فرهنگی میانجامد. انسان در اثر همهجانبهبودن تکاملش، تدریجاً از وابستگیاش به محیط طبیعی و اجتماعی، کاسته، و به نوعی وارستگی که مساوی است با وابستگی به عقیده و ایمان، افزوده است و در آینده به آزادی کامل معنوی دست خواهد یافت. 6. واقعی بودن آرمانهای اسلام: نکتة مهمی در آموزههای اسلام هست و آن اینکه تمام آرمانهایی که در اسلام مطرح شده، واقعی و عینی و دست یافتنی است. مکاتب جدیدی که چند قرن اخیر در جهان غرب پیدا شده و آرمانهایی را مطرح کردهاند، به طور عمده معترف بودهاند که آرمان آنها از نوع ایدهآل است و توصیة آنها برای رسیدن به آن آرمان، صرفاً توصیة روشی است؛ یعنی بکوشید حتی الامکان به آن سمت و سو بروید؛ هر چند معلوم است که آن آرمان، سرانجام، دست نیافتنی است. در واقع مدینههای فاضله آنها، اتوپیایی نبوده که واژه «ایدهآل» ترجمه دقیقی از «آرمان» آنها است؛ اما آرمانهای اسلامی، صرفا ایدهآل و غیرعینی نیست. اسلام، انسان را تا حد خلیفة اللهی میخواهد و قبل از هر چیز نمونه آن را (پیامبر اکرم(ص) و امیر مؤمنان(ع)) به جامعة بشری عرضه میکند تا بدانند این آرمان، به وسیله انسانها دست یافتنی است. به همین ترتیب، اگر از ما میخواهد جامعهای با عدالت کامل در دنیا برقرار کنیم، تحقق آن را هم امری واقعی میداند، نه صرفاً همچون آرمانی دست نیافتنی. 7. تقابل حق و باطل و غلبه نهایی حق: «هرچند در مجموع، حرکت تاریخ، تکاملی است، ولی سیر تکاملی آن جبری و لایتخلف نیست و چنین نیست که هر جامعهای در هر مرحله تاریخی لزوماً نسبت به مرحله قبل از خود کاملتر بوده باشد. نظر به اینکه عامل اصلی این حرکت، انسان است که موجودی مختار و آزاد و انتخابگر میباشد، تاریخ در حرکت خود نوسانات دارد، ولی در مجموع خود، یک خط سیر تکاملی را طی کرده و میکند». به بیان دیگر، از ویژگیهای انسان، تضاد درونی میان غرایز متمایل به پایین است که هدفی جز امر فردی و محدود و موقت ندارد و گرایشهای متمایل به بالا که میخواهد از حدود فردیت خارج شود و همه افراد بشر را در برگیرد. نبرد درونی انسان که قدما آن را نبرد میان عقل و نفس میخواندند، خواه ناخواه به نبرد میان گروههای انسانها هم کشیده میشود؛ یعنی نبرد میان انسانهای کمال یافته و آزادی معنوی به دست آورده با انسانهای منحط و حیوان صفت، که قرآن کریم آغاز این نبرد را در داستان دو فرزند آدم، هابیل و قابیل منعکس کرده است. نکتة جالب توجه اینکه بر اساس پارهای از احادیث، قیام مهدی(عج) زمانی رخ خواهد داد که سعید و شقی به نهایت کار خود رسیده باشند؛ یعنی هرچه این حرکت تاریخ به جلو میرود، هم شقی شقیتر و هم سعید سعیدتر میشود و چنین جامعهای است که میتواند زمینهساز قیام نهایی حق و باطل شود. 8. ایمان به غیبت و امدادهای غیبی: نکته بسیار مهمی که در این جنگ حق و باطل نباید مورد غفلت واقع شود، این است که نظام جهان، نظام اخلاقی است. در منظر دینی، جهان چنین نیست که در برابر عمل خوب و بد واکنش یکسانی داشته باشد و این همان چیزی است که از آن تحت عنوان امدادهای غیبی یاد میشود. قرآن کریم میفرماید: 9. بعد از قیام مهدی(ع): واپسین نکتهای که در شناخت مهدویت ضرورت دارد، این است که حکومت مهدی(ع) آغاز حرکت اصلی انسان است، نه پایان کار. موضوع مطلب : پنج شنبه 91 آبان 4 :: 6:50 عصر :: نویسنده : ROYA AZADKHANI
موضوع مطلب : پنج شنبه 91 آبان 4 :: 6:35 عصر :: نویسنده : ROYA AZADKHANI موضوع مطلب : پنج شنبه 91 آبان 4 :: 6:14 عصر :: نویسنده : ROYA AZADKHANI مهدویت در قرآن و احادیث
همچنین راجع به اینکه دین مقدس اسلام دین عمومى بشر خواهد شد و تمام ادیان دیگر در مقابل این دین از بین خواهند رفت و تحت الشعاع قرار خواهند گرفت،در قرآن کریم هست،که این یکى دیگر از آثار و نتایج وجود مقدس مهدى موعود است: هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون (11) این دین را به وسیله این پیامبر فرستاد براى اینکه در نهایت امر آن را بر تمام دینهاى عالم پیروز گرداند،یعنى همه مردم دنیا تابع این دین بشوند،و آیات دیگرى.چون بحثم درباره آیات قرآن نیستبه اشاره قناعت مىکنم. از آیات قرآن که بگذریم مساله احادیث نبوى مطرح است.آیا پیغمبر اکرم در این زمینه چه مطالبى فرموده است؟آیا فرموده استیا نفرموده است؟اگر روایات مربوط به مهدى موعود انحصارا روایات شیعه مىبود،براى شکاکان جاى اعتراض بود که:اگر مساله مهدى موعود یک مساله واقعى استباید پیغمبر اکرم گفته باشد و اگر پیغمبر اکرم گفته بود باید سایر فرق اسلامى هم روایت کرده باشند و تنها شما شیعیان روایت نکرده باشید.جوابش خیلى واضح است:اتفاقا روایات باب مهدى موعود را تنها شیعیان روایت نکردهاند.روایاتى که اهل تسنن در این زمینه دارند،از روایات شیعه اگر بیشتر نباشد کمتر نیست.کتابهایى را که در این زمینه نوشته شده است مطالعه کنید،مىبینید همین طور است. در همین سالهایى که ما در قم بودیم دو کتاب در این زمینه تالیف شد.یکى را مرحوم آیة الله صدر(اعلى الله مقامه)البته به زبان عربى نوشتهاند به نام المهدى و خیال مىکنم چاپ هم شده باشد. در آن کتاب،ایشان هر چه روایت نقل کردهاند،همه،روایات اهل تسنن است.وقتى انسان مطالعه مىکند مىبیند که مساله مهدى موعود در روایات اهل تسنن از روایات شیعه بیشتر هست و کمتر نیست. کتاب دیگرى که خوشبختانه به زبان فارسى است،به امر مرحوم آیة الله آقاى بروجردى تهیه شده به نام منتخب الاثر،که یکى از فضلاى حوزه علمیه قم که الآن هم در قم هستند به نام آقاى آقا میرزا لطف الله صافى از فضلاى مبرز قم(گلپایگانى)تحت رهنمایى مرحوم آیة الله بروجردى[این کتاب را تالیف کردند]،یعنى ایشان دستور کلى این کتاب را دادند و طرح و شکل و رسم کتاب را تعیین کردند و بعد این مرد فاضل رفت دنبالش و این کتاب را نوشت.این کتاب را هم مطالعه کنید،مىبینید روایات زیادى در این زمینه هستبالاخص از اهل تسنن،به مضامین و تعبیرات مختلف. باز من به جنبه روایتى این بحث کار ندارم،همین طورى که به جنبه آیاتش کار زیادى ندارم من از یک جنبه دیگرى مىخواهم مساله موعود اسلام را بحثبکنم و آن اینکه:این مساله روى تاریخ اسلام چه اثرى گذاشته است؟وقتى که ما تاریخ اسلام را مطالعه مىکنیم،مىبینیم گذشته از روایاتى که در این زمینه از پیغمبر اکرم یا امیر المؤمنین وارد شده است اساسا از همان نیمه دوم قرن اول اخبار مربوط به مهدى موعود منشا حوادثى در تاریخ اسلام شده است.چون چنین نویدى و چنین گفتهاى در کلمات پیغمبر اکرم بوده است احیانا از آن سوء استفادههایى شده است،و این خود دلیل بر این است که چنین خبرى در میان مسلمین از زبان پیغمبرشان پخش و منتشر بوده است و اگر نبود،آن سوء استفادهها نمىشد. موضوع مطلب : آخرین مطالب آمار وبلاگ بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 30693
|
|